بیوگرافی و زندگینامه
نفیسه روشن بازیگر سینما و تلویزیون متولد 13 اردیبهشت 1361 در تهران می باشد و 35 سال سن دارد.
تحصیلات : روشن دارای مدرک کارشناسی فقه و حقوق از دانشگاه آزاد می باشد.
شروع بازیگری
نفیسه روشن فعالیت هنری خود را از سال 1381 با حضور در مجموعه کمکم کن ساخته قاسم جعفری آغاز نمود.
ازدواج و همسر نفیسه روشن
نفیسه روشن در سال 1391 به اسم بهنام که شغلش خلبانی است ازدواج کرده است.این زوج تا کنون فرزندی ندارند.
عکس نفیسه روشن و همسرش
گفتگو با نفیسه روشن
زندگی با یک خلبان چطور است؟
زندگی با یک خلبان خیلی سخت است. مثالش همین برنامه و قرار امروز ما است یا مثال دیگرش برنامه ریزی برای سفر است. یک هفته می می شود که برنامه سفرمان را می ریزیم، چمدان هم می بندیم و در فاصله یک تماس تلفنی همه چیز بر هم می ریزد. مخصوصا در فصل های پر سفر که هیچ خبری از مرخصی نیست.
فصل هایی مانند تابستان یا عید نوروز. گاهی اوقات من، هم مرد خانه ام و هم زن خانه. یکسری مسئولیت ها بر دوش خود من است. اوایل ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده) خیلی سخت است.
یکی از پررنگ ترین سختی هایش کجاست؟
– یکی از پررنگ ترین سختی هایش نبودنش در لحظه هایی است که من انتظار دارم کنار من باشد. مثلا همین عید امسال نبود. من وقت زیادی را گذاشتم و با وسواس زیاد هفت سین انتخاب کردم و چیدم اما لحظه سال تحویل کنار من نبود. چهارشنبه سوری نبود. خیلی از مراسم و زمان هایی که من دوست دارم کنارم باشد|، نیست. از سوی دیگر اگر از بهنام بپرسند زندگی با یک بازیگر چطور است، جواب می دهد خیلی سخت! خیلی وقت ها او هست و من نیستم و ماجرای یکی بود، یکی نبود داستان زندگی من و بهنام است.
چطور این مشکلات را مدیریت می کنید؟
– خدا را شکر هر دوی ما عاشق کار هم هستیم. همانقدر که او اطلاعات سینمایی به من می دهد و خبرهای پیش تولیدهای سینما و تلویزیون را به من می دهد و گاهی اوقات من را تعجب زده می کند! با این اطلاعات دادن در مورد کار من، می خواهد بگوید که به فکرم هست و دوست دارد که من در کارم پیشرفت کنم. یادم هست که سر سریال «دربند» بودم.
سریالی که سال گذشته دهه فجر از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. برای این سریال، 60 روز پشت سر هم شمال بودم. سخت است که 60 روز همسرت را نبینی. اما خب کنار آمد. جالب تر اینجا بود که من 12 ظهر به تهران رسیدم و او 6 صبح برای 15 روز ماموریت کاری رفت. روی هم رفته 75 روز همدیگر را ندیدیم.
به خاطر علاقه ای که به هم داریم به شغل همدیگر احترام می گذاریم. از سوی دیگر من می دانم که همسرم اسکادران هواپیمایی است که چند صد نفر مسافر دارد و باید محیط آرامی برای او فراهم شود و آرام باشد. خاطرش از زمین و زمینی ها گرم باشد که بتواند با آرامش سر کارش باشد. به همین خاطر ما سعی می کنیم که با آرامش زندگی کنیم و این آرامش را به یکدیگر منتقل کنیم.
زمان هایی که عصبانی می شوید چه کار می کنید؟
– زمانی که خیلی عصبانی می شوم، سعی می کنم کتاب بخوانم یا فیلم ببینم. کارهایی که حواسم را پرت کند. البته بیشتر از اینها خواب برایم لذتبخش است. من همیشه وقت هایی که عصبانی می شوم، می خوابم و وقتی از خواب بلند می شوم، همه چیز از اول آغاز می شود. چشمم را دوباره باز می کنم و با خودم می گویم که من می توانم لحظه و روزم را یک جور دیگر شروع کنم.
در این دو سال به بچه دار شدن فکر کرده اید؟
– در تمام این دو سال به بچه دار شدن فکر نکردیم. در این دو سال تمام کارهایی که دوست داشتم انجام دهم را انجام دادم و او همیشه مشوقم بود. خیلی از همکارانم با او دوست هستند و رابطه خوبی با آنها دارد. خدا را شکر می کنم، چرا که حس می کنم مهمترین بخش زندگی آن بخشی است که با کسی همراه می شوی. اینکه ان همراه چه کسی باشد خیلی مهم است. او یار و همدم من است و فکر می کن حالا دو دوست خوب هستیم اما هنوز ویژگی های یک پدر و مادر خوب را نداریم. فعلا به بچه دار شدن فکر نمی کنیم.
آیا واقعا به خاطر شغل همسرتان دائم در سفر هستید؟
– خیلی ها فکر می کنند اگر یک آشنایی را در یک راه و ترابری داشته باشند، می توانند دائم در سفر باشند. اصلا اینطور نیست. اول اینکه اگر همسر من دائم در سفر است، سفرهای کاری است و تفریحی نیست که من بتوانم کنارش باشم و زمانی را با هم بگذرانیم و برویم گردش. دائم فکرش حفظ جان کسانی است که به عنوان مسافر در هواپیما حضور دارند و یک دنیا چشم انتظار دارند. به هر حال مدیریت یک هواپیما و سالم رساندن آن به مقصد خیلی مسئولیت سنگینی است.
می دانید وقتی روی زمین باشید و وسیله نقلیه تان خراب شود، یک ترمز می زنید و کنار می ایستید و منتظر کمک می مانید اما اگر خدای ناکرده اتفاق بدی در ارتفاع 25 تا 30 هزار پایی بیفتد، پای هیچ کس روی زمین نیست. من این درک را نسبت به شغلش دارم. خیلی کم فرصت این دست داده که ما با هم به مسافرت برویم.
اتفاق افتاده که من می خواستم به مشهد بروم و خلبان همان هواپیما همسرم بوده، در همان زمان یک ساعته که در دست داشتیم، همدیگر را دیدیم اما خیلی کم پیش آمده که با هم به مسافرت برویم. فکر می کنم که شاید دو یا سه بار شده که جدا از کارمان، با مرخصی به مسافرت برویم.
کدام یک از سفرهای دو نفره تان برایتان به یادماندنی تر است؟
– اولین سفری که با هم رفتیم و خیلی برای من جذاب بود، سه سال پیش بود. ما نامزد بودیم و من برای شرکت در جشنواره نوروزی کیش دعوت شده بودم. من و مادرم قرار بود برویم. بلیط را برای ما صادر کرده بودند و قرار شدکه بلیط ها را از خود فرودگاه تحویل بگیریم. از آنجایی که من خیلی دختر مغروری هستم و هر اتفاقی را با جزییات تعریف نمی کنم، خیلی کلی به بهنام زنگ زدم و گفتم قرار است برویم کیش.
او هم گفت سفرتان به سلامت، من هم فردا پرواز دارم اما برنامه ام را از شرکت نگرفتم. به فرودگاه رفتم و با دوستانم تماس گرفتم که بپرسم از کجا باید بلیط را تحویل بگیرم. رفتم بلیط را گرفتم و با بهنام تماس گرفتم که اگر فرصتی هست او را در فرودگاه ببینم. از من اسم ایرلاین و ساعت پرواز را پرسید و وقتی جواب دادم، گفت که این پرواز من است. برای من خیلی حس خوبی داشت اما او کمی دستپاچه شده بود. فکر می کردم که شوخی می کند اماوقتی با اتوبوس به هواپیما رسیدیم، متوجه شدم که نه؛ واقعا او بالا ایستاده است و خیلی ذوق زده شدم.
همان اول آمد و سلام کرد و سعی کرد مادرم را آرام کند چرا که مادر من از پرواز می ترسد اما خب تمام مدت پرواز فقط از پنجره بیرون را تماشا می کرد. نمی دانم آن موقع فقط از پرواز می ترسید یا اینکه می دانست دامادش پشت هواپیما نشسته است. (خنده) خاطره خیلی شیرینی بود و برای من ثبت شد. دفعات بعدی کمی تکراری شده بود اما دفعه اول اتفاق جالبی بود.
برخورد سفرهای هوایی تان چقدر نسبت به گذشته فرق کرده است؟
– این دیدگاه که هواپیماهای ایران همیشه سقوط می کنند، دیدگاه اشتباهی است. من بارها و بارها دیده ام که قبل از پرواز تمام موارد چک می شود. دور تا دور هواپیما را بررسی می کنند. بهنام می گوید: «جان من برای خودم خیلی مهم است چرا که من هم خانواده ای دارم که چشم انتظار من است، به همین خاطر خیلی احتیاط می کنم.» نه تنها من، همه می گویند که بهترین خلبان های دنیا ایرانی هستند.
همین آخرین پرواز، ایرباس که روی زمین نشست، خلبان ایرانی بود و زمانی که روی زمین نشست، پرچم ایران را تکان داد. این برای من خیلی افتخارآمیز است. مردم همان موقع دیدند که بهنام می آید و می رود. بعدها به گوشم رسید که مسافران پرواز این برداشت را کرده اندکه خانم روشن یک بازیگر است و به همین خاطر به کابین خلبان دعوت شده اند. درست انند خیلی از عکس هایی که بازیگران را در کابین هواپیما می بینیم. بعدها به صورت رسمی اعلام شدکه من و بهنام با هم ازدواج کردیم؛ تا من را می بینند که وارد هواپیما می شوم، با خودشان می گویند که خب سالم می رسیم، همسر خلبان خودش در هواپیما است.
این شوخی ها را با من می کنند یا همین تابستان سفری به مشهد داشتم، در راهرو که می رفتم چهار یا پنج نفری بودند که پشت سر من بودند و دائم با خودشان می گفتندن که ا سقوط می کنیم و … همان موقع حس کردم که یکی از آنها به دیگری ضربه ای زد و گفت که آرام تر، همسر خانم روشن، خلبان همین هواپیما است. برخوردهای بامزه ای در طول پرواز می شود. حتی اگر با ایرلاین های دیگر سفر کنم هم مردم می گویند چون همسرش کاپیتان هواپیما است، با این پواز سفر می کند. بعد از ازدواج سفرهای هوایی بامزه ای داشتم.
زمانی که خبر سقوط هواپیما را می شنوید نگران می شوید؟
– از شنیدن هر خبر سقوط هواپیمایی که می شنوم، خیلی نگران می شوم. یادم هست زمانی که خبر سقوط هواپیمای اخیر را شنیدم سر صحنه سریال «کپی برابر اصل» بودم. زمانی که این اتفاق افتاد، در وایبر به من خبر رسید و من می دانستم که همسرم همان موقع صبح پرواز داشت! یکی از دوستان صمیمی ام به من زنگ زد و پرسید که می دانی هواپیما سقوط کرده؟ آن موقع هیچ کار دیگری به جز گریه کردن نمی توانستم انجام دهم. مرخصی گرفتم و دیگر نمی توانستم کار کنم، موبایل بهنام هم خاموش بود و اطلاعات پرواز هم جواب درستی نمی داد. حالم خیلی بعد بود.
وقتی بعد از نیم ساعت شماره اش را روی گوشی دیدم، فقط گفتم خدا را شکر. بعد با هم صحبت کردیم و گفت که ما در حال استارت زدن بودیم که آن هواپیما جلوی ما به زمین خورد و ما مجبور دیم صبر کنیم و اتفاقات دیگر. خیلی ناراحت شدم که آن همه عزیز از بین رفت. همکاران زیادی را از دست داد و کاپیتان آن هواپیما استاد بهنام بد و اما خب از سوی دیگر خدا را شکر کردم که این اتفاق برای بهنام نیفتاد.
فکر کنم همه ما این میزان از خودخواهی را داریم که دوست نداشته باشیم اتفاق بدی برای عزیزمان بیفتد. من این را بعد از مرگ هنرمندعزیزمان مرتضی پاشایی دیدم. آن مراسم باشکوهی که برای او برگزار شد. ناراحتی می تواند فقط برای از دست دادن عزیزت نباشد. وقتی کسی که محبوب دل تان است از دنیا برود، ناراحت می شوی.
برای سفر چه وسیله ای را ترجیح می دهید؟
– برای مسافرت هواپیما را ترجیح می دهم. از همان دوران کودکی عاشق هواپیما بودم. مادرم همیشه تعریف می کند و می گوید که هیچ وقت فکر نمی کرد که من همسر یک خلبان بشوم. از همان دوران کودکی وقتی با هواپیما سفر می کردم، مرا از بغل مادرم می گرفتند و به کابین خلبان می بردند! یکی از بازی های بچگی من در پرواز این بود که آخر از همه می رفتم و تمام پاکت های پرواز را دانه به دانه جمع می کردم و آخر سر به مهماندار می دادم! گاهی اوقات هم به عشق صابون های کوچک به دستشویی هواپیما می رفتم.
ماشین شخصی را هم در حالی که چند ماشین پشت سر هم باشیم ترجیح می دهم. مسافرت های دسته جمعی|. مسافرت تنهایی با یک ماشین را دوست ندارم. نسبت به سفر با کشتی فوبیا دارم. بعد از تماشای تایتانیک، فکر می کنم که تمام کشتی ها غرق می شوند! به نظرم قطار هم خیلی کند است.
اگر وسیله ای وجود نداشته باشد چطور؟
– اگر هیچ وسیله نقلیه ای نباشد، ترجیح می دهم با اسب مسافرت کنم. شاید این علاقه من به اسب به کودکی ام بازگردد. از همان دوران بچگی، تمام لوازم التحریر مدرسه ام، عکس اسب داشت. از کلاسور بگیرید تا کیف و جامدادی و … یک اسب سفید شاخدار. دوران کودکی من امکانات زیادی نبود که بچه ها بتوانند سوارکاری یاد بگیرند.
تا زمان دانشگاه که یک دوره سوارکاری رفتم اما به خاطر کلاس های دانشگاه و کار فرصت آموزش دیدن را نداشتم تا اینکه درسم تمام شد و فرصت پیدا کردم. از همین دوس ال پیش تصمیم گرفتم سراغ کارهایی بروم که دوست داشتم. یکی از آنها سوارکاری بود. بهار، تابستان و حتی پاییز که هوا خیلی سرد نیست، تمام تفریح من سوارکاری است. حتی اگر نتوانم سوارکاری کنم، می روم و اسب ها را تماشا می کنم. حس خوبی دارد. با یک موجود زنده ای طرف هستید که می فهمد و همان موقع به حس هایت جواب می دهد.
اینستاگرام نفیسه روشن : Instagram / NafisehRoshan
واقعا اسب حیوان نجیبی است؟
– اینکه همه می گویند اسب حیوان نجیبی است را نمی فهمم، به نظرم خیلی هم حیوانا نانجیبی است. خیلی هم خودخواه است. شاید به خاطر این باشد که هر چه بارش کنی و از او سواری بگیرید، صدایش درنمی آید، نهایتا معصومانه نگاهت می کند و یک گوشه می ایستد اما اگر بیش از اندازه سوارش باشید و خسته اش کنید و هر دو دستش را خسته کنید، چهار نعل می رود و یک گوشه خیلی شیک، تو را پایین می اندازد!
اگر هم سواری درست از او نگیرید، لج می کند و یک جای سم روی شست پایتان می گذارد. یک بار در حال تمرینات پیشرفته بودم که اسب خودم هم نبود. یک اسب آموزشی بود. سوار شدن روی هر اسبی فرق می کند، از شرایط سنی اش بگیرید تا تربیتی. وقتی اسب خودتان را سوار شوید، آن وفاداری را به صاحبش دارد.
اسب آموزشی که من سوارش بودم، سن زیادی داشت و خیلی هم بی حوصله بود. یک دور روی دست راست سواری کردم و یک دور روی دست چپ، زمانی که قرار شد دور آخر را بزنیم، حس کردم خسته شده است. به همین خاطر تصمیم گرفتم دور آخر را بزنم اما خیلی شیک در محور مرا به زمین پرت کرد و به سمت اصطبلش رفت.
زندگی تان چقدر درگیر حاشیه است؟
– مدتی است که یک حاشیه عجیبی توسط تعدادی از همکارانم برایم پیش آمده. نمی دانم باید اسم آن را چه چیزی بگذارم. برای من این حاشیه را درست کرده بودند که نفیسه روشن ازدواج کرده است و همسرش به او اجازه کار کردن نمی دهد! دو هفته پیش یکی از همکارانم را دیدم که با تعجب از من پرسید مگر تو می توانی کار کنی؟ به شهرستان هم بیایی؟ در جواب گفتم که آره. قبل از این هم 60 روز شمال بودم.
بعد گفت که برای یک سریال خیلی خوب شبکه 3 دنبال من می گشتند و دستیار کارگردان آن سریال گفته بود نفیسه روشن ازدواج کرده است و همسرش اجازه نمی دهد برای کار به شمال بیاید! در حالی که من سر کار دیگری 60 روز شمال بودم. فکر می کنم که تمام این اتفاقات از روی بخل و حسادت است.
اتفاقاتی که شبیه این است؛ همین چند روز پیش بود که رستوران آقای کاظمی را سوزاندن! خب رستوران را می توان بازسازی کرد اما ضربه ای که با این حرف ها به حیطه کاری زده می شود را نمی توان جبران کرد. من دوست دارم که همینجا این خبر را تکذیب کنم و هر کسی که این حرف را شنید، تماس بگیرد و از خود من بپرسد که آیا من می توانم بازی کنم یا نه؟
چطور حقوق خواندید اما بازیگر شدید؟
– از 9 سالگی در کانون پرورش فکری کودکان کار می کردم. دوران دبستان و دبیرستان همیشه در تئاترهای مدرسه کار می کردم و عاشق هنر بودم اما پدرم همیشه می گفت که بهتر است مثل دکتر اصفهانی باشی. او یک دکتر و خواننده خوب است. می توانی یک وکیل خوب باشی و بازیگری را ادامه دهی و در آنهم خوب باشی.
اگر خدای ناکرده در بازیگری به مشکلی برخوردی، یک تحصیلات آکادمیک از یک شغل دیگر را داشته باشی که بتوانی یک کار دیگر را هم انجام دهی. با هم شرط کردیم که آنها در هنر مرا سر صحنه ببرند و مشوق من بودند. من هم همیشه قول می دادم درسم را بخوانم و واقعا جزو شاگرداول ها بودم. چند ترمی بورسیه شدم و با تخفیف خیلی زیادی ترم بعدی را ثبت نام کردم. یک قول دو طرفه بود که جواب هم داد.
چرا وکالت را ادامه ندادید؟
– هیچ وقت پیش نیامد که دو شغله بودن را حفظ کنم. حقوق، رشته ای است که برای وکیل شدن یا قاضی بودن باید جذبه ای را داشته باشید. اعتماد به نفس و روحیه محکمی که با چهار قطره اشک و آه و ناله دلت برای آنها نسوزد. خوب قضاوت کنید و حق را به کسی بدهید که واقعا سزاوارش هست. من این روحیه را نداشتم.
در همان دوره کارورزی، دلم به حال مجرمی که گریه می کرد می سوخت! همان موقع به من گفتند که به درد این شغل نمی خورم. هنر لطافتی دارد که با روحیه من سازگار است. من به عشق، دوستی، مهربانی و معرفت اعتقاد دارم و به همین خاطر خودم را در این سو محکمتر کردم. خیلی وقت ها به طراحی، دکور یا حتی نقاشی فکر کردم اما به بازیگری که مهندس یا دکتر باشد، فکر نکردم.
آنها شغل های سختی است که به خوبی می تواند درگیرت کند. اگر بخواهی متخصص خوبی باشی، به نظرم خیلی درگیر می شوید اما اگر صرفا گرفتن یک مدرک شرط باشد، هر مدرکی می تواند گوشه خانه بماند و خاک بخورد.
شما نقش های منفی را دوست ندارید؟
چرا اتفاقا، خیلی به نقش های منفی و حتی طنز علاقه دارم اما شاید به دلیل کارهایی که در ده سال گذشته بازی کرده و در یک قالب مشخص جاافتاده ام چنین نقش هایی کمتر به من پیشنهاد می شود. البته این اواخر در یک تله فیلم نقش یک دختر خلافکار را بازی می کنم که اهل اسلحه کشی هم است.
از ابتدای ورودتان به عرصه بازیگری حضور کمرنگی درسینما داشته اید. فکر می کنم آخرین نقش آفرینی تان در سینما به سال 90 بازگردد. دلایل این کم کاری چیست؟
شخصا علاقه زیادی به سینما و تئاتر دارم، چراکه معتقدم سینما، تئاتر و تلویزیون مثل یک خانواده به هم متصلند، ولی اتفاقاتی برای من افتاده که بیشتر از سر بدشانسی بوده است. زمانی که یک بازیگر برای یک سریال قرارداد می بندد تا دو سه ماه سر کار دیگری نمی تواند برود، حالا بگذریم که برای سریال هایی مثل «قفسی برای پرواز» و «ساختمان85» قرارداد یک ساله هم داشته ام. در حین فیلمبرداری برابر اصل دو پیشنهاد سینمایی داشتم که متاسفانه نتوانستم همکاری کنم. این را باید به حساب بدشانسی هایم گذاشت، مگر این که از تلویزیون فاصله بگیرم که اصلا تمایلی به این کار ندارم. من فرزند تلویزیون هستم این رسانه باعث پیشرفت من شد، اما اگر فرصتی دست بدهد حتما در سینما هم فعالیت خواهم کرد.
پیشنهادی در سینما داشته اید که نپذیرفته و بعد افسوسش را خورده باشید؟
بله، زمانی که در سریال یک تکه زمین بازی می کردم سه کار سینمایی پیشنهاد شد که مجبور شدم هر سه را رد کنم. یا پیشنهاد بازی در فیلم «پنج ستاره» را نپذیرفتم و بعد دیدم چه فیلم خوبی از آب درآمده است. وقتی در سریال زمانی برای عاشقی بازی می کردم هم پیشنهاد فیلم و سریال «معراجی ها» را داشتم که به خاطر تداخل ده روز کاری نتوانستم در کار مسعودده نمکی حضور پیدا کنم.
برخلاف سینما درتلویزیون پرکار هستید، این علاقه و دلبستگی تان به رسانه ملی از کجا نشأت می گیرد؟
حتی اگر علاقه شخصی ام را هم نادیده بگیرم و این که محبوبیت و شهرتم تا این مقطع را مدیون تلویزیون هستم، تلویزیون در همه خانه ها حضور دارد و حتی در دورافتاده ترین نقاط کشور هم مردم آن رامی بینند. جایگاه و خاستگاه کار من در تلویزیون است و اگر در سینما یا تئاتر هم حضور پیدا کنم فقط گریزی است برای تجربه کردن آن فضاها.
فیلم های سینمایی نفیسه روشن
چک
انسانها
مادر زن سلام (فیلم)
شاخه گلی برای عروس
سریال های نفیسه روشن
برابر با اصل
زمانی برای عاشقی
پنج کیلومتر تا بهشت
دارا و ندار
ساختمان ۸۵
ماه عسل
مثل هیچکس
اغما
سالهای برف و بنفشه
کلانتر
باران بهاری
خوشرکاب
روزگار قریب
روزهای بیاد ماندنی
تب سرد
کمکم کن
مردان کوچک
مجموعه مردان کوچک
فیلم های تلویزیونی نفیسه روشن
یازده و هفت دقیقه 1388
سرگرد 1387
پیوند 1387
کابوس 1387
این پرونده مختومه نیست 1386
چند متر آن طرف تر 1386
ماموریت بهار 1386
مسافر 1384
آوای زمین 1384
نظرات کاربران
۰