گفتگو جالب با شهرام حقیقت دوست و مهراوه شریفی نیا بازیگران خداحافظ بچه + عکس جدید
برترین ها: بین این همه گرفتاری، هنوز خیلیها هستند که هلاک خنده بچهها هستند. همان که اسم عامیانهاش میشود «غنج رفتن»؛ اما اگر احیانا جزو جماعت «غنجزن» باشی و عیبی در وجودت باشد و تن رنجورت تحمل جنین را نداشته باشد چی؟ اگر بدتر، این عیب فیزیولوژیات از طرف دیگران پذیرفته نشود؛ اگر شوهر یا همسری باشد که بچه خودش را بخواهد؟ این سؤال و نکاتی مثل این، دستمایه داستانها، سناریوها و فیلمهای بسیاری بوده؛ چه در جامعه ایرانی، بحث نازایی همچنان عاملی برای تلخیها و جداییهاست؛ اگرچه حالا پزشکان ادعا میکنند با پیشرفت علم، نازایی دیگر یک مشکل قابلدرمان است…
سریال «خداحافظ بچه» در همین فضا شکل گرفته است. زوج جوانی که اتفاقا برای بچه دار شدن – به دلایل خانوادگی- تعجیل دارند ، با این اخطار پزشکان مواجه شدهاند که هر اقدامی برای بارداری برای زندگی آنها مشکلات بزرگی را به ارمغان میآورد و همین مشکل است که این دو را ترغیب میکند برای بچهدار شدن دست به کارهای عجیب بزنند.
مهراوه شریفینیا و شهرام حقیقتدوست، چهرههای اول سریالی هستند که حالا در صدر نظرسنجیهاست. دو بازیگر شناخته شده با سیاههای از کارهای خوب و متوسط و شاید ضعیف که این بار در نقش زوج ساده و بانمک این سریال مورد توجه قرار گرفتهاند. گفت و گو با آنها در یکی از شبهای پررفت و آمد ساخت سریال در حیاط خانهای انجام شد که عوامل یادشان نمیرفت هر لحظه به ما تذکر بدهند که … هیس!
حقیقت دوست و شریفینیا،در این مصاحبه که سریع و بیبهانه آغاز شد با صراحت به سوالات جواب دادهاند. سؤالاتی که معدل نظرات خوانندگان ایدهآل و دیگرانی است که خط داستانی سریال را گم نکردهاند؛ این اتفاقی است که شاید بدون حضور با انرژی مهراوه و شهرام امکان نداشت.
سریالهای لحظه آخری
بازی کردن در سریال ماه رمضان برای بازیگر اتفاق خوشایندیه یا نه؟
شهرام: برای من خیلی فرق نمیکند، من تجربه کار ماه رمضان نداشتم، مهراوه قبلا داشته.
مهراوه: آره، من سال 87 روز حسرت رو کار کردم خیلی تجربه شیرینی بود.
شهرام: واقعا این برای من مهم نیست. من همیشه در انتخاب کار ارجحیت برایم با فیلمنامه خوب و شخصیتی که قراره بازی کنم است. اگر فیلمنامه و نقش رو دوست داشته باشم کار میکنم.
مهراوه: من باکس پخش ماه رمضان رو دوست دارم. البته اگه فیلمنامه خوب نباشه یا با عقاید من همخونی نداشته باشه، کار نمیکنم. ولی ترجیح میدم اگر سریال خوبی بهم پیشنهاد شد در ماه رمضان پخش بشه. به هر حال فیلمنامه همیشه در انتخاب حرف اول رو میزنه. در ضمن ترجیح میدم موضوعی داشته باشه که دچار ممیزی نشه.
یعنی اگر فیلمنامه خوب باشه ولی موضوع ملاحظههایی داشته باشه کار نمیکنی؟
مهراوه: خب اون وقت میشه مثل ساعت شنی. وقتی همه چیز عالی باشه ولی 10 قسمت از کار حذف بشه، من خیلی اذیت میشم. اصلا جنبهاش رو ندارم. باکس ماه رمضان یکی از نکات مثبتش اینه که اینقدر نظارت موقع نگارش زیاده که مطمئنی همون چیزی که کار شده، پخش میشه.یک سؤالی که پیش میاد اینه که همیشه معلومه که ماه رمضان کی هست، ولی در ساختن سریال این رو در نظر نمیگیرن و میذارن لحظه آخر.
شهرام: شاید، به این دلیله که میخوان بازخورد رو در طول پخش ببینند و بر اساس نظرات دریافت شده ادامه قصه رو بنویسند. شاید، مطمئن نیستم. البته به هر حال بحث بودجه و اینها هم هست.
شتابزدگی اجتنابناپذیر است
این بازخوردها در بازی شما هم تاثیر میگذاره؟
شهرام: خب اگر زمان بیشتر باشه و فیلمنامه کامل وجود داشته باشه، همه چیز بهتره ولی خب اینم که شکلی از کاره، وقتی از آدمها و دوستان و همکاران نظر گرفته میشه ممکنه به نوعی تاثیر مثبت در کار بذاره ولی این دلیل نمیشه که فکر کنیم تعجیل و شتابزدگی کار مناسبتی اتفاق درستیه. به هر حال اگر وقت زیاد داشته باشی آدمهایی که کننده این کار هستن میتونن قصه رو بهتر پیش ببرن، به یک فینال درست برسن و همه چیز در آرامش میتونه اصلاح بشه. سر فرصت کار کردن اتفاق بهتری است ولی اینم به هر حال یک جور نگاه به روش کار کردنه.
شما چی، مثلا این بازخوردها چه تغییری در شکل بازیگری ممکنه بده؟
مهراوه: تغییری در شکل بازی که نمیده، فقط کمک میکنه بفهمی چقدر درست بودی و چقدر نبودی. اونم خیلی به درد نمیخوره چون زمانی برای جبران نداریم. ما الان داریم 6-5 قسمت آخر رو میگیریم.که قطعا اتفاق خارقالعادهای نمیتونه در بازی ما بیفته. به هر حال من خیلی این تعجیل رو دوست ندارم. به نظرم کیفیت کار قربانی میشه. این شتابزدگی که در کارهای مناسبتی وجود داره و به نظر من بیشتر به خاطر مسائل مالیه ممکنه هیجان داشته باشه ولی باعث میشه مجبور بشیم از بعضی چیزها بگذریم. از نظر فنی خیلی چیزها قربانی میشه به خصوص مسائلی که مربوط به بعد از فیلمبرداری کار هست مثل تدوین، موسیقی، صداگذاری، تیتراژ و… همه چیز با عجله انجام میشه و باعث میشه که عوامل پس از تولید مجبور بشن شبانهروزی کار کنند و خب این انرژیشون رو از بین میبره و ممکنه موجب بشه در نهایت نتونن اون چیزی که دلشون خواسته بود رو اجرا کنن. البته این در مورد ما هم که در حال فیلمبرداری هستیم صدق میکند. در کل من با شتابزدگی مخالفم ولی گویا در زندگی و کار امر اجتنابناپذیریه.
کار سخت متعادل کردن فانتزی و واقعیت
فیلمنامه شما دچار تضادی است که میخواد یک جاهایی طنز باشه ولی شماها خیلی جدی هستین، به نظرت این باعث دوگانگی نمیشه؟
شهرام: این یک انتخابه. وقتی فیلمنامه نوشته می شه میتوانست گروه انتخاب بازیگر به سمتی برن که فضای طنز بیشتر جلوه کنه. ولی وقتی به ما پیشنهاد کردن قطعا انتظار اون نوع بازی رو نداشتن. این تناقضی که شما میگید به کل فضای کار وارده که بعضی جاها بین فضای رئال و فضای فانتزی تعادل ایجاد نشده، ربطی به رنگ و مدل بازی هم نداره. فضایی که قراره ایجاد بشه همینه. شاید اگر وقت بیشتری بود میشد فاصله این 2 فضا کمتر بشه و تعادل بین آنها برقرار بشه اما اینکه فضای رئال و فانتزیها کمی درست روی هم قرار نگرفته رو من هم قبول دارم.
مهراوه: من هم اینو قبول دارم که در کل یک جاهایی کاملا همه چیز واقعیه ولی یک جاهایی کمی فانتزی میشه. اما از اول هم قرار همین بود. قرار بود ما یک نگاه شیرین داشته باشیم به یک اتفاق تلخ. به هر حال بچهدار نشدن یک زوج اصلا اتفاق طنز و خندهداری نیست. رسما یک معضل جدی یک خانواده است. اینکه یک زوج برای به دست آوردن بچه به هر دری بزند اصلا رویداد شادیآوری نیست، ولی میشه بهش نگاه کاریکاتور گونهای داشت که از تلخیاش کاسته بشه ودر متن هم موقعیتها طنز هستند نه کاراکترها. تصمیم این بود که هیچ شخصیتی به خودی خود خندهدار نباشد حتی گیتی (بهنوش بختیاری) یا بهروز (ایمان صفا) که نقشهاشون کمی بامزهتره، کاملا جدی ایفا شدند و به نظر من همین جدیت جالبشون کرده. من فکر میکنم الان کار ما اصلا طنز نیست بلکه کمی بامزه شده، یعنی شاید فقط شیرین روایت شده ولی اصلا طنز نیست.
اگر سریال طنز نداریم مشکل ما نیست
شاید این طنز نشدن تبدیل به پاشنه آشیل کار شده.
شهرام: نه، اصلا پاشنه آشیل نیست. فکر میکنم مشکل پیشداوری و قضاوتهای اولیهایه که ما همیشه داریم. منظورم کسانیه که به نمایندگی از مردم مینویسن؛ یعنی اهل قلم. چون همیشه در باکس پخش ماه رمضان یک کار طنز وجود داشت این انتظار ایجاد شد که «خداحافظ بچه» که کمی فضای طنز داره قراره مثل کارهای طنز سالهای قبل باشه. در حالی که اصلا ما چنین چیزی نمیخواستیم. من اصلا نمیگم این درسته یا اون غلطه، این یک انتخاب بود. شما هم باید بر اساس همین قصه همین بازیگران و همین کاری که دارید میبینید قضاوت کنید. نه بر اساس توقعاتی که از کار طنز ماه رمضان سالهای قبل داشتید. اینکه هی میگن جای یک کار طنز در ماه رمضان خالیه به ما ربطی نداره. ما از اول هم قرار نبوده اون جای خالی رو پر کنیم. ما باید این کار رو با خودش قضاوت کنیم آن هم در فضایی که اصلا فضای غلطی هم نیست.
فیلمنامه سیاه را دوست ندارم
شما یک اسمی از آقای عطاران آوردید، اون موقعها همه 5-4 ساعت درگیر سریالها میشدند مثل میوه ممنوعه و… آیا الان استقبال از سریال شما مثل اون موقع هست یا نه؟
مهراوه: به هر حال محبوبیت تلویزیون اون موقع خیلی بیشتر از الان بود. من بعد از 4-3 سال دور بودن از تلویزیون سعی کردم فیلمنامهای رو انتخاب کنم که سالم باشه، دچار مشکلات پخش و جرح و تعدیل نشه. من بعید میدونستم «میوه ممنوعه» یا حتی «اغما» در ماه رمضان امسال اجازه پخش میگرفتند. بعد هم رقابت با شبکههای ماهوارهای تبش تازه بالا گرفته و اون موقع اینجوری نبود.من ایدهآل ذهنیام «ساعت شنی» است ولی وقتی در پخش اون اتفاق براش میافته ترجیح میدهم فیلمنامهای رو انتخاب کنم که در عین شرافت و سادگی، سیاهنمایی نداشته باشد و کامل پخش بشه. به همین دلیل هم مجبور میشم مدت زیادی کار نکنم تا متنی پیدا بشه که هم دوستش داشته باشم و هم شریف باشه و هم سیاهنمایی نداشته باشه. مثل «خداحافظ بچه». فیلمنامه این کار داره یک معضل رو نمایش میده ولی نگاه تلخی بهش نداره و همین نقطه قوتشه. شاید استقبال به اندازه اون سالها نبوده باشه ولی من از حجم پیامهایی که دریافت کردم میفهمم حداقل اونهایی که با تلویزیون ایران قهر نیستند کار رو دنبال میکنن و دوست دارن. قطعا انتقادهایی هم هست که ما با روی باز میپذیریم. ما ادعا نمیکنیم کار بینقصی انجام دادیم فقط میگیم در شرایط فعلی، ما همه تلاشمون رو انجام دادیم؛ همین.
سادهلوحی و بلاهت لیلا و مرتضی
مهراوه: به نظر من این انتظار که این کار قرار بوده جای کارهای رضا عطاران رو بگیره، بسیار توقع غلطیه. قرار بوده یک اثر ساده باشه با روایت شیرین. اگر انتقادی به موقعیتهای طنز ما باشه خب قابل تامله و ما هم میپذیریم و استقبال میکنیم. مثلا اگر این دزدیها به نظر غیرواقعی میاد دلیلش نگاه فانتزی نویسنده به این مقوله است. وگرنه میشه همه اینها رو خیلی خشن و جدی نمایش داد که به نظر من اون وقت فضای کار خیلی تلخ میشد. چیزی که من در این فیلمنامه دوست داشتم همین ساده بودن دنیای مرتضی و لیلا بود. به نظر من فیلمنامه داره کمی کاریکاتورگونه به همه چیز نگاه میکنه و این برای من خیلی جالب بود. حالا اگر کسانی هم دوست نداشتند دیگر بحث اختلاف سلیقه است و بسیار هم به جاست.خب در فیلمنامه فانتزی شما باید بیننده رو مجاب کنی که قراردادهای فانتزی رو بپذیره.
مهراوه: ببین اگر با دقت همه سریال رو ببینید این فضای فانتزی کاملا مشهوده. مثلا در قسمتهای اول و دوم من وقتی دارم درد میکشم یاد بردن خرس توپولی و جغجغه به بیمارستانم و خب این در عالم غیرفانتزی اتفاق نمیافته. من میگم اگر به دزدیها یا نقشهها انتقاد میشه یا دلیلش اینه که سریال رو درست کامل ندیدن یا اینکه ما در نشون دادن فضای این 2 کاراکتر موفق نبودیم. یعنی یک سادهلوحی و بلاهتی در شخصیت لیلا و مرتضی هست که باعث میشه بیننده این نقشهها و گاهی حماقتها رو ازشون بپذیره. در متن همه این نکتهها خیلی ریز و ظریف گنجانده شده. به نظر من اگر عمیق این دو تا شخصیت رو از قسمت یک تا اینجا بکاویم، چیز غیرمنطقیای در فضاشون پیدا نمیکنیم ولی فضای اونها با فضای واقعیت متفاوته. در کل این دو تا یک سرخوشی و سادهانگاری جالبی دارن که من خیلی دوستش داشتم و به نظرم فضای فانتزی کار همین دنیای ساده شخصیتهای سریاله.
لامبورگینی را با پیکان مقایسه نکنید
شما خودتون تجربه سریال بسیار پرمخاطب رو داشتین، با اون تجربه این سریال رو میتوانید با اون کار مقایسه کنید؟
شهرام: خب واقعا نمیشه مقایسه کرد. در این فاصله 10 ساله، من خیلی آگاهتر شدم نسبت به فضای کار و پشت صحنه. اون موقع فضا خیلی راحت بود و من هم خیلی راحتتر بودم چون خیلی چیزها رو نمیفهمیدم و تمرکزم فقط روی نقشی بود که به من سپرده شده بود. الان با همین اندک تجربهای که پیدا کردم و چیزهایی که میفهمم و صحبتهایی که درباره سیاستها پخش میشه یا حرفهای مهراوه، میفهمم که کارم سخت شده و نوع انتخابم متفاوت شده به همین دلیل نمیتوانم قضاوت درستی داشته باشم. هر کار رو باید با شرایط زمان خودش سنجید. من الان هم هیچ قضاوت درستی درباره کاری که داریم انجام میدیم، ندارم چون کار هم هنوز تموم نشده. قطعا فیلمنامه کار خیلی تاثیر میگذاره روی بازخوردهای بعدی و قضاوتی که قراره درباره کار بشه. ولی مثل مهراوه به جرات میتوانم بگم که هم خودم و هم تمام بچههای گروه همه بضاعتشون رو گذاشتن، در این شرایطی که واقعا جوانمردانه نیست، هم از نظر زمان و نظارتها و هم از نظر قضاوتهای گاهی مغرضانه که بیشترش به دلیل ناآگاهی از شرایط ساخت یک کاره، ما همه تلاشمون رو میکنیم. در کل این اتفاق که ما عادت کردیم در مورد همه چیز نظر بدیم بدون اینکه تخصصش رو داشته باشیم یا به شرایط کار اشراف داشته باشیم، اتفاق آزاردهندهایه که همه خودمون رو صاحبنظر میدونیم.
خب، میدونین مردم مقایسه میکنن، مثلا با سریالهایی که در شبکههای ماهوارهای پخش میشه.
شهرام: خب من هم همینو دارم میگم. مثل این میمونه که شما یه لامبورگینی رو بذارید بغل یک پیکان و انتظار داشته باشی که چون هر دوشون حاصل مجموعهای از آهن، چرم و… هستند، دوشادوش هم در یک رقابت پیش برن. خب نمیشه.
خب مردم دارن اینارو میبینن و قیاس میکنن مثل پرسپولیس با بارسلونا یا تلویزیون با سریالهای خارجی.
شهرام: من نمیگم نبینند. میگم قضاوت عادلانهای داشته باشیم. منم میفهمم که ایرادهایی به کارم وارده ولی صادقانهاش اینه که دلیل همه ایرادها فقط به من برنمیگرده. معلول شرایطه.
درسته، شما به عنوان یک بازیگر در مورد قدرت و ضعف کار مسئول نیستی
شهرام: بله ولی این رو میفهمم که لوله تفنگ خیلی از این اتهامات به سمت من گرفته میشه، چون من تصویر این کار هستم. من میفهمم که آستانه تحملم رو باید بالاتر ببرم و میفهمم که در این شرایط خیلی حرفها رو باید بشنوم و جواب ندم. اما انتظار دارم من رو هم به عنوان آدمی از این جامعه بفهمند و ببینند و بدونند که من دارم تلاش میکنم که در کار خودم بهترین باشم. به هر حال من در شرایطی که برام فراهم شده دارم دست و پا میزنم و دوست دارم عادلانه قضاوت بشم.
این توقعیه که من از کسانی که کارم رو میبینند دارم.
همذات پنداری ممنوع
چقدر با شخصیت مرتضی در سریال همذاتپنداری کردی و بهش نزدیک شدی؟
شهرام: همذاتپنداری رو اصلا نمیفهمم. در مورد نزدیک شدن توضیح میدم؛ من در این چند سالی که دارم کار میکنم هیچوقت همذاتپنداری با شخصیت نکردم. شخصیت رو از دور نگاه کردم و تلاش کردم که بازی اش کنم. شخصیتی که ابعاد مختلفی داشته باشه برای هر بازیگری جالبه. مثلا کاراکتری که در یک خط تعریف بشه کاراکتر تختیه خیلی بازیگرها دوست ندارن بازیاش کنن. ولی کاراکتری که از نقطه «آ» به «ب» برسه و حالا درگیر یک «ولی» بشه که مربوط به گذشتهاش یا هرچیزی میشه کاراکتر جالبیه. خب، طبعا شخصیتهایی که وجههای گوناگونی دارن جالبترن. مرتضی هم اینگونه بود. زندگیاش رو دوست داره، خانوادهای که با لیلا تشکیل داده رو دوست داره ولی یک پیشینهای داره که به هرحال در روند زندگیاش تاثیر داره و مرتضی رو به لایههای مختلف میبره. این همون چیزی بود که باعث شد من این نقش رو بپذیرم و قلابش بهم گیر کنه.
شما چی، چقدر به لیلا نزدیک شدی و او را فهمیدی؟
مهراوه: من اول سعی میکنم بفهممش، باورش کنم بعد بهش حق بدم و دلیل پیدا کنم برای همه کارهایی که میکنه. همچنین براش گذشته میسازم و بعد هم تلاش میکنم مجموعه چیزی که دریافت کردم رو درست ارائه بدم. ویژگی بارز لیلا عشق به بچه است و من از روز اول به شدت روی این مسئله تمرکز کردم که همهجا این شیفتگی در نگاه لیلا باشه.
نگاه لیلی و مهراوه متفاوت است
خودت این شیفتگی رو داری؟ بچه دوست داری؟
مهراوه: خب، من تجربه مادر شدن ندارم. البته لیلا هم بهطور کامل این تجربه رو نداشته. لیلا با عشق ازدواج کرده چون واقعا ازدواجش اصلا چیز عقلانیای نیست. اعتمادی که به یک دزد میکنه که توبه کنه و به زندگی عادی برگرده، حتما باید پشتش علاقه زیادی باشه. به هرحال به نظر من لیلا در کل خانواده رو دوست داره و یکی از مهمترین ارکان خانواده رو بچه میدونه. نگاه لیلا به بچه نگاه پر از عشقیه و قطعا هیچ ربطی به طرز نگاه مهراوه پیدا نمیکنه، مثلا «فریده» روز «حسرت» معتاد بود ولی من حتی سیگار هم نمیکشم و خب نوع نگاه من به اعتیاد نباید هیچ تاثیری روی نقش من بذاره یا به طور مثال شهرام اینجا دزده ولی آیا نگاه خودش هم به دزدی مثل مرتضی است؟ به نظر من کلا اینکه حس من چیه و من چه نظری دارم اصلا مهم نیست. مهم اینه که من بتونم حس نقشم رو درست بفهمم، باور کنم تا بتونم درست بازی اش کنم. لیلا وقتی بچه میبینه دلش میره و همه وجودش میشه عشق. حالا من به عنوان یک بازیگر وظیفهام اینه که همه تلاشم رو بکنم که شما این عشق رو در نگاه من باور کنین، فارغ از اینکه من به عنوان مهراوه چه نظری دارم.
خب، کمی از بحث سریال فاصله بگیریم. چیزی که ما این روزها در فیلمها و سریالهامون میبینیم اینه که همه آدمها ما به ازای بیرونی دارن. کاراکتر عجیب غریبی نمیبینیم. خیلی شخصیت خاصی وجود نداره همه از همین دوروبر خودمون میان. مثلا نقش عجیبی که بشه باورپذیرش هم کرد. حالا شما با این نقشها ارضا میشید…
مهراوه: منظورتون از نقشی که ما به ازای بیرونی نداره یعنی چه؟ یعنی مثلا ترمیناتور یا مردعنکبوتی؟
شهرام: من فکر کنم متوجه منظورتون شدم. جواب این سؤال رو باید تیم فیلمنامهنویسان کشورمون بدن. من به عنوان یک بازیگر آرزومه سریالی مثل «24» بهم پیشنهاد بشه یا برم تو «لاست» بازی کنم. ولی وقتی نوشته نمیشه من چی کار کنم، نمیتونم در کل کار نکنم. من عاشق کارم هستم. به هرحال باید از بین پیشنهادها بگردم و اونی رو انتخاب کنم که برای من کمتر تکرار شده. فعلا متنها همینی هست که داریم میبینیم. شما فکر میکنید سجاد نمیتونه بهتر از این بنویسه!… یه خورده به این بنده خدا آزادی عمل و وقت بدید بعد قضاوت کنید. شما پیشنهادی دارید؟ اگر فیلمنامه خوب و خاصی دارید به ما پیشنهاد کنید.
ازدواج نکرده ایم
کلا این موضوع همهگیر شده، هیچجا دیگه چیز عجیب و غریبی نمیبینیم. درمطبوعات هم همینطوره در فوتبال هم همینه.
شهرام: آره، انگار همه بیانگیزه شدیم. مثلا در کاری وقتی به جایی میرسیم که میگی آقا من بحث دارم، اولین واکنش اینه که «ول کن بابا بذار بگیریم بریم» بهطورکلی دچار این مشکل شدیم در همه زمینهها. من کارم رو خیلی دوست دارم، تو این کار فهمیدم مهراوه هم مثل منه. من دارم تلاش میکنم این شعله کوچیک انگیزهها رو دائم روشن نگه دارم. سعی میکنم بیانگیزه نشم، این شور و علاقه رو حفظ کنم برای روزهای بهتر.
وقتی شما از پرورشگاه بچه میگیرید قطعا یک تفاوتهایی با بچه خودتون داره. یعنی وقتی یک زن خودش مادر میشه، وجود اون بچه باعث میشه مهر مادری به طور غریزی در وجود مادر زنده بشه. ولی وقتی بچه رو از پرورشگاه میارن این حس دیگه وجود نداره. نظر شما چیه؟
مهراوه: به نظر من غریزه مادری چیزی نیست که به وجود بیاد، یک حس ذاتیه که در هر زنی هست و با حضور بچه فقط بیدار میشه. حتی خیلی از دخترها قبل از اینکه بچهدار بشن این حس رو به طور مثال نسبت به حیوانات پیدا میکنن. این مهر مادری چیزی نیست که به واسطهای به وجود بیاد، خودش ذاتا وجود داره. حالا در ارتباط با بچه دیگران فقط کمی مسئولیت بیشتری به گردن آدمه و این خیلی سختتره. به نظر من امانت بودن اون بچه است. شاید آدم این اجازه رو به خودش بده که اگر لازم بود یک جاهایی یه داد سر بچه خودش بزنه ولی با بچه دیگران خب نمیشه این کار رو کرد و واقعا شاید به خاطر محبت کنترل نشده تربیت فرزند دیگران کار سختتری باشه. اتفاقا آقای بیات دستیار کارگردان کار ما در همون شیرخوارگاه آمنه حامی مالی یک بچه شد و به نظر من مهر مادری حتی در ایشون هم به شدت فعال شده بود. بچه با حضورش یک عالمه عشق میاره حالا چه مال خودت باشه چه مال دیگران.
آقای حقیقتدوست شما چی؟ نظر شما درباره بچه چیه؟ ازدواج کردین اصلا؟
شهرام: نه ازدواج نکردم.
انتخاب کردم که نباشم
شما در این سالها که کارکردین خیلی فراز و فرود داشتین. یک موقعی به شدت در اوج بودین یک موقعی اصلا خبری ازتون نبود. این رفت و برگشتها چقدر در زندگی شخصیات تاثیر داشت؟ چی کار میکردین؟
شهرام: البته این چیزی بود که شما از بیرون میدیدی، ولی من انتخاب کردم که نباشم. در یک زمانی اینقدر هجوم این اتفاقات روی زندگیام تاثیر گذاشته بود که تصمیم گرفتم نباشم. من در یک دوره چندساله به هیچکدوم از همکاراتون جواب ندادم. خیلیهاشون ناجوانمردانه اذیتم کردن، اخبار دروغ از من نوشتن و به اسم من مصاحبه خیالی چاپ کردن و من در برابر همه اینا سکوت کردم تا بالاخره تموم شد. چون دوست داشتم زندگی خصوصیام برام محفوظ بمونه. این مسئله روی روند حرفهای کارم تاثیر گذاشت اما انتخاب خودم بود و در اون مقطع زمانی که شما میگید نبودم. من داشتم دوستداشتنیترین کار زندگیام که تئاتر است رو انجام میدادم. دستمزدش خیلی کمتره، شرایطش خیلی فرق میکنه ولی من بسیار دوستش دارم و درطول همه این سالها به جرات میتونم بگم حتی یک ماه هم بیکار نبودم. اما چراغ خاموش، کارم رو میکردم. نه اینکه بگم روی بورس بودن رو بلد نیستم یا دوست ندارم بلکه من واقعا نخواستم. آدمهایی که آزارشون از فایدهشون بیشتره رو ترجیح دادم بذارم کنار. آرامش زندگیام رو حفظ کردم و کاری رو انجام دادم که دوست داشتم.
شاید دلیل اذیتها این بود که اون سریال «خط قرمز» ناخودآگاه به نشریات این شکلی گره خورد و درگیر حاشیه فراوان شد.
شهرام: خب آره، من اونموقع بیتجربه بودم. خیلی صادقانه بگم. اون دوره من از یک آدمی که دانشجوی تئاتر بود و کارهای کوچک انجام میداد یک دفعه رسیدم به یک قله کاذبی که همه نگاهها روی من بود. ای کاش اونموقع تجربه الانم رو داشتم. کاش در اون روزها، آدمهایی دوروبرم بودند که بیشتر از اینکه حسادت کنند، کمکم میکردند. یادمه اون روزها در تئاترشهر یکبار خانم حاجیان من رو دید و شاید تنها جمله حرفهای که من شنیدم گفت «خیلی مواظب انتخابهای بعدیات و الانت باش. سعی کن یه خورده نگاهت رو جدیتر کنی.» البته شاید اونموقع هم من خیلی این حرف رو جدی نگرفتم؛ با هرکی زنگ میزد مصاحبه میکردم، خوشحال بودم از اینکه روی جلد تمام مجلات عکس منه.
چندسالت بود؟
شهرام: حدود 11سال پیش بود. ولی خب، ضرر دیدم. همون نشریات بیشتر از اینکه برای من سود داشته باشن، ضرر داشتن. اینقدر حیطه زندگی خصوصیام کوچیک شده بود که واقعا دیگر نمیتونستم تحمل کنم و یک جایی کاملا تمومش کردم.
خط قرمزیها از دست نرفتهاند
همه اون بچههای خط قرمز به نوعی قربانی اون هیاهو و حاشیهها شدن نه؟
شهرام: نه این نگاه بیرونه. اصلا اینطور نیست. اگر بعضیهاشون الان دیگه بازی نمیکنن شاید دلیلش اینه که دغدغههاشون عوض شده. به هرحال من باهاشون درارتباطم. شما چون فکر میکنین اون موقع خیلی دیده شدن و الان نیستن اونا نشستن تو خونههاشون دارن گریه میکنن، ولی اصلا اینجوری نیست. یکیشون الان دکتره زندگی شخصی عالیای داره برای خودش. یکیشون کار موسیقی میکنه و بههرحال هرکدوم زندگی خودشون رو دارن و حالا اگر با خودشون حرف بزنین بهتر میتونن شرایطشون رو توضیح بدن. ولی چیزی که من میبینم اینه که روان سالمی دارن و اصلا آدمهای شکستخوردهای در زندگی نیستند!
تو چی؟ تو یک روند نسبتا متعادلی داشتی که مسیر خوبی هم بوده تو چطور این وضعیت رو مدیریت کردی؟
مهراوه: خب، من از این اصطلاح چراغ خاموش حرکت کردن شهرام خوشم اومد. درکودکی که حق انتخابی نبود من در مسیر این شغل ناخودآگاه قرار گرفتم. از سر سریال ساعت شنی هم دیگه رسما بازیگری رو با جدیت پذیرفتم، دقیقا سعی کردم آروم و چراغ خاموش کار کنم. سعی کردم از حاشیه و خیلی در معرض نگاه بودنها فرار کنم. الانم هنوز همینه. برای روی بورس بودن باید یک قواعدی رو رعایت کرد، مثل آینه 3-2 ماه یکبار مصاحبه جالب داشت، انتخابهای سیاستمدارانهای کرد و روابط رو هم در همهچیز درنظر گرفت. من در کل ترجیح میدم دلی کار کنم و خیلی به سیاستمدارانه کار کردن و اینها علاقهای ندارم. وقتی از یک چیزی خوشم بیاد میرم کار میکنم، خوشم هم نیاد نمیرم.
از موقعیت پدرم استفاده نمیکنم
شهرام: ولی به هرحال تو دختر آقا(شریفینیا) هستی دیگه.
مهرواه: اولین باری که من و شهرام با هم همبازی شدیم فیلم سینمایی «شبنم عرفینژاد» بود به نام «پشت در خبری نیست» در سال 1388. اونجا از همون روز اول شهرام به من میگفت تو دختر ولیدی، دختر آقا هستی. رسما من رو دخترآقا صدا میکرد. حالا شهرام این رو به شوخی و با خنده میگفت ولی من همین مفهوم رو همیشه با لفظ منفی شنیدم و به همین دلیل تلاش کردم از موقعیت پدرم سوءاستفاده نکنم؛ سعی کردم قدر جایگاهی که پیدا کردم رو بدونم و درگیر حاشیه نشم. آستانه تحملم رو بردم بالا و حتی بعضیجاها کوروکر شدم.
چی رو تائید میکنی؟ اینکه خیلی همبازی خوبی هستی؟
مهراوه: نه… منظورم همون رابطه خوب در پشت صحنه است که به شدت روی نتیجه کار جلوی دوربین هم تاثیر میگذاره. مثلا برای درست درآمدن یک سکانس این خیلی مهمه که بازیگر فقط به خودش فکر نکنه، رابطه دوطرفه مهمتر از دیده شدن خودش باشه. این اتفاقی بود که در ارتباط با همه سکانسهای مرتضی و لیلا میافتاد. شهرام خیلی خلاقانه به سکانس نگاه میکنه و من هم خداروشکر اینقدر شعور دارم که خلاقیت خوب رو بپذیرم. حالا به غیر از من و شهرام، پشت صحنه ما رابطه بسیار خوبی بین عوامل وجود داره. یعنی فضای پشت صحنه ما پر از انگیزه و صمیمیته. همه از آقای هادی، آقای سلامی، بچههای گریم، لباس، صدا، تولید، تدارکات گرفته تا تیم تهیهکننده و مسائل فنی دیگه، همه و همه نتیجه کار براشون خیلی مهمه. نکتههایی که آقای هادی یا آقای سلامی به من تذکر میدن باعث میشه ریزهکاریهای نقش خیلی خوب دربیاد و علاوه براون من از دیدن این همه دقت و توجه عمیقا شاد میشم و انرژی میگیرم. اینکه کار برای تکتک افراد اینقدر مهمه و همه دقتشون رو صرف لحظههای داستان میکنند به نظرم بسیار ارزشمنده.
کمکهای متقابل نقش اول
ما هم به عنوان یک آدم بیرونی هیچوقت احساس نکردیم که شما از این رانت استفاده میکنید. خب ولی گاهی ممکنه این احساس رو داشته باشن و روی شما اینجوری قضاوت کنن مثل همین ماجرای دخترآقا که آقای حقیقتدوست میگفت.
مهراوه: خب فکر میکنم این مسئله اغلب بعد از شناخت حل میشه. یعنی فکر میکنم الان دیگه برای شهرام من مهراوه هستم دیگه دخترآقا نیستم. هان؟ هستم هنوز؟
شهرام: من صادقانه میگم که مهرواه یکی از بهترین همبازیهایی است که من تا حالا داشتم. این دومین همکاری مشترک ماست. من تیم رو خیلی نمیشناختم و بعد از فیلمنامه که دوستش داشتم یکی از دلایلی که این کار را پذیرفتم حضور خانم شریفینیا بود. چون میدونستم که مرتضی و لیلا خیلی با هم زیاد کار دارند و خیلی مهمه که رابطهشون درست دربیاد. مهراوه بازیگر باهوشیه و نکتهای که داره اینه که در رابطه با بازیگر مقابلش بسیار تواناست. یعنی ممکنه یک بازیگر به تنهایی خیلی بازیگر خوبی باشه ولی در ارتباط با همبازی خیلی توانمند نباشه. به نظر من همکار خوب بودن خیلی باارزشه و همین باعث شد در کار، ما با هم بده بستونهای خوبی داشته باشیم. یکی از نکات مثبتی که در مورد کار میگن باورپذیر بودن رابطه لیلا و مرتضیاست که دلیلش همین رابطه خوب پشتصحنه و درک متقابل ما از بازی اون یکی در صحنه است.
مهراوه: آره، منم حرفهای شهرام رو تایید میکنم که…
از هم متنفر نباشیم
حالا سر جمع همه صحبتها باید به یک جایی ختم بشه که میشه بهش گفت رضایت. رضایتی که هم بیننده باید از کار داشته باشه و هم شما از کارتون داشته باشید. معدل همه اینها تبدیل میشه به چیزی که در رسانه هم موردقبول واقع بشه. حالا شما فکر میکنید در مورد این سریال چطور داوری میشید؟
شهرام: من انتظارم اینه که عادلانه داوری بشیم. من اعتراف میکنم و مطمئنم مهراوه هم با من همنظره که ما بر ضعفهای کارمون واقف هستیم. بارها ما سرصحنه نشستیم و درباره خیلی چیزها بحث کردیم. مطمئن باشید که سختترین قضاوتها رو ما خودمون درباره کارمون انجام میدیم ولی چون این کاریه که داره در این شرایط و در این تعجیل انجام میگیره باوجود اینکه میفهمم به هرحال مردم محصول خوب میخوان و حق هم دارن، انتظارم اینه که هنگام قضاوت این رو درنظر بگیرن که باوجود همه این شرایط ما باز هم همه تلاشمون رو میکنیم که بهترینمون رو ارائه بدیم. دلم میخواد مردم این نکته رو درنظر بگیرند. در این پروژه من همه 4ماه رو شاهد تلاش تکتک بچهها بودم، مهراوه اینجوری بود، همه بازیگرهای دیگر، مسعود سلامی که پشت دوربینه گاهی نکاتی رو اشاره میکنه و تذکر میده که واقعا مسئلهشه ولی در حیطه وظایفش نیست و این نکتهسنجی و مسئولیتپذیری بالای اون رو میرسونه. خود هادی که به شدت داره این تلاش رو میکنه که همهچیز سرجای درستش قرار بگیره و همه دوستان. انتظارم اینه که اگر هم انتقاد منفی داریم این انتقاد رو در مقام دوست بیان کنیم نه دشمن. هدف رو اشتباه نگیریم. گاهی ما نفرت رو به سمت کسی پرتاب میکنیم که در مقابل ما نیست بلکه در کنار ما قرار داره.
فکر میکنین کارتون در 3سال دیگه در ذهنها میمونه؟
مهراوه: نمیدونم. من هم فقط میدونم تکتک این بچهها و ما داریم از جون و دل کار میکنیم. این تیم یکی از بهترین گروههایی که باهاشون کار کردم. در مورد مسائل تخصصی نظر نمیدم منظورم با انگیزه بودنه. چون در زمینه تخصصی که من اصلا صلاحیت نظر دادن ندارم ولی انگیزه و عشق به کار رو در تکتک بچهها میبینم و این برام خیلی ارزنده است. خیلی از بچهها بهخصوص آقای سلامی و آقای هادی اینقدر روحیه کمک کردن و مسئولیتپذیریشون بالاست که واقعا لحظاتی ما رو از انجام اشتباهات فاحش نجات میدن. من امیدوارم این همدلی ما باعث بشه دشمنی در انتقاد فروکش کنه و دوستانه از هم انتقاد کنیم. دلم میخواد مردم بدونن ما همه تلاشمون رو از ته دلمون انجام میدیم.
من عاشق مهراوه شریفی نیا هستم به کسی عکس گرفتن یا کار های مهراوه شریفی ربطی نداره
عاااااااااالیه،ممنون
عاااااااااااااااااااااالیه
سلام من عاشق این سریال هستم و هم اقای شهرام حقیقت دوست و هم خانم مهراوه شریفی نیا هردو عالی بازی کردید خیلی دوست دارم از نزدیک شما رو ببینم امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشید خدا حافظ
مهراوه ب بوریا بورسرخ بیشتر میاید چون جفتشون جیگرن
سلام.مهراوه خانوم ک ستاره سینما هستن نیازی ب نظر ما نیس.ی ابجی کوچک دارم ک عاشق مهراوه خانوم هست ای کاش ی ادرسی ازشون داشتم ک میشد برم ببینمشون.ممنون بخاطر بازی جذابتون.خدانگهدار.
من عاشق خانم مهراوه شریفی نیا هستم
عشقممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
فیلم قشنگیه شهرام ومهراوه جون رو خیلی دوست دارم
من عاشق فیلم کیمیا هستم عکس حرم خیلی قشنگه می خواستم چندسوال درباره بازیگریازتون بپرسم اگرممکن ملاقات داشته باشم باتشکرمحمدازکرمان ۰۹۳۹۰۳۰۰۲۹۷
عاشق هر دوشونم
سریال عالی بود تشکرمیکنم از اقای حقیقت دوست
من کشته مرده ی شهرام جونم!بینهایت دوسش دارم!دوس دارم از نزدیک ببینمش!
فیلم خوبی بود
سلام من عاشق هردوشون هستم دستشون درد نکنه مخصوصا مهراوه شریفینیا
وای من عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشق شهرام جون هستم دیونشم قیافه ی جذابی داره عزیز دلمه بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
خیلی لوس و بی معنی هستی عسل خانوم
با سلام خیلی خوشحال شدم وقتی این مصاحبه را دیدم
بازی شما به عنوان یه زوج عالی بود ما به داشتن هنرمندانی مثل شما افتخار میکنیم
دوستون دارم
شهرام حقیقت دوست بازیگر بی نظیریه.یه استعداد نابه
من اصلا قصد توهین ندارم ولی یه جوری باهم عکس میندازن که انگار واقعا باورشون شده زن و شوهرن ولی دوسشون دارم
موافقم
عزیزم
این یک رفتار متداول در عالم بازیگری فقط کنار هم عکس انداختن همیننننننننننننننننن
عععععععالی بودن.شهرام حقیقت دوست نقشای مردونه خیلی بهش میاد.
نه پس دوست داری نقش زنونه بازی کنه ؟
واقعا زیبا بازی کردید بهتون تبریک میگم زوج هنری خوبی هستید
از بازی هردو خوشم میاد
عالی بود
با تشکر
خسته نباشید
خیلی خیلی فیلم قشنگیه.ممنونم ازهنرنمایی آقای شهرام حقیقت دوست.واقعاعالی بازی کردن.
دوتاشون خیلی ادمای باحالین………دوسشون دارم.
سلام. من خیلی بازیتونو دوست دارم.اسم شهرام حقیقت دوست که تو ی فیلم مرتضی بود خیلی بهش می امد.گریه های مهراوه شریفی نیا خیلی طبیعی و قشنگ بودبازیتون خیلی زیباست . دستتون درد نکند از فیلم خوبی که ساختید .خسته نباشید.ایلا ۱۰ ساله.
خسته نباشن سریاله جالبی بود.
دوسشون دارم
وایییییی اون دوتا واقعا برای هم دوتا زوج مناسب به نظر میان…
فیلمشون واقعا قشنگ بود و مهراوه و شهرام کاملا نقش هاشون رو فهمیده بودند و قشنگ بازی کردن مخصوصا قسمت اخر فیلم خیلی جالب بود وواقعا محشربازی کردن
این دوتا خیلی به هم میانننن
واقعا باید به خانم حاجیان و آقای شرفی نیا بابت دخترشون تبریک گفت….!!!
خیلی از بازیشون خوشم اومد عاشق دوتاشونم
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییی هسسسسسستتتتتن
خیلی مصاحبه ی خوبی بود ممنون و مهراوه و شهرام خیییییییییییییییلی بهم میان
هر دوشون رو دوست دارم . مر۳۰
وای چقدر بهم میان.
من مهراوه رو خیلی دوست دارم.
اما بازیی هر دوتاشون کنار هم قشنگ و حساب شده بود مخصوصا قسمتهای دلداری دادنهای مرتضی به لیلا
واقعا عالی بود . خیلی دوس داشتم
بازیشون تو فیتم عالی بود
سلام بازی مهواره و شهرام خیلی طبیعی و قشنگ بود. شهرام که توی فیلم اسمش مرتضی بود خیلی بهش می آمد سریال خیلی قشنگ تمام شد دستتون درد نکند. آیلا ۱۰ ساله از اصفهان
هردوتاشون واقعا عالی بازی کردن من هم خیلی از شهرام خوشم میاد ممنون
بازیگرای خوبین ولی خداییش سریالشون خیلی مضخرف بود.
مصاحبتون عالی بود .ممنون
هم مهراوه شریفی نیا و هم شهرام حقیقت دوست هر دوتاشون رو دوست دارم عاااااااااااااااااااااااشق هر دو شونم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی خوووووووووووووووب بازی میکنن عالیییییییییییییییییییییییییییی هستند
من از شهرا خوشم میاد ولی از مهراوه اصلا خوشم نمیاد
وای………………… چقدر به هم میان
گفتگوی قشنگی بود
هر دوتاشون خییییییییییلی خوب بازی کردن تو خداحافظ بچه
به نظرمن خیلی فیلمش خنک بود.همه سرکاربودیم
فیلم بدی نبود! این دوتا چه باهم صمیمی هستن. انگار خیلی باهم راحتن!
این دو نفر خیلی هم به هم میان دقت کردین تا حالا
مهراوه خانم خیلی عالی کار میکنن!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما که خیلی دوستشون داریم ، و از همینجا ازشون تشکر میکنیم !!!!!!!!!!
در ضمن اریا پیکسی ها کار شما واقعا عایه !!!!!!!!!!!!!
دست همتون درد نکنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شهرام حقیقت دوست خیلییییییییییییییییییی دوستداشتنیه هم بازیش هم چهره جذابش.فقط بخاطر شهرام سریالو میبینم.عشق منه
ممنون از مصاحبه خوبتون
به نظر من خیلی خوبه که با هاشون گفت وگو کرده اید. خیلی متنش خیلی زیاده اما عکس ها خیلی قشنگ بودند ممنون.
این دوواقعاعالین
عاشق هردوشونم تموم شدن این فیلم ازارم میده به هم میان . مسسسسی جونم
از شهرام حقیقت دوست خوشم میاد …………… از مهراوه هم خوشم میاد اما فقط تو فیلم هایی که بازی میکنه
خیلی قشنگ بازی کردند خسته نباشن واقعا
عالی بود..از شهرام حقیقت دوست بیشتر عکس بزارید..
خیلی عالی بود من که هردو هنر پیشه ها رو دوست دارم هر دو رو خیلی دوست دارم من همه هنر پیشه ه۹ا رو دوست دارم
خوب بود
مزخرف ترین سریالى بود که دیدم به نظر من که پوریا ومهراوه
اصلا به هم دیگه نمیان
آریا این که مال مجله ایده آله!
آره مال ایده آله منم خوندم
اخرش نفهمیدیم هدفشون از ساختن این سریال چی بود
مطرح شدن مجدد بازیگران کم کار…
چ ربطی داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظر من هر دویشان فوق العاده هستند و بسیار زیبادر این سریال بازی میکنند