آزاده نامداری: قبل از اینکه همسر کسی باشم، مجری تلویزیونم!
این گفتگو برای من که روبهروی دوستی نشستم که تقریباً یک سال و اندی مصاحبه نکرده و در این مدت فراز و نشیبهای زیادی را گذرانده، گفتگوی خیلی سختی بود. واهمه هر دوی ما هم از این بود که مبادا به گفت و شنودی سطحی و صرفاً حاشیهای برسیم، اما این اتفاق خوشبختانه نیفتاد. از همان ابتدای بحث رفتیم به سمت و سویی که نامداری تا به الان دربارهاش حرف نزده بود. از عشق و رابطه شروع کردیم و رسیدیم به تلویزیون و مردم و دانشگاه و البته مهمترین سؤالهای مردم از زندگی شخصی این هنرمند. به همین خاطر خواندن این گفتگو را به شما توصیه میکنیم. این شما و این آزاده نامداری و حال و هوایش در تابستان 93.
در ادامه این گفتگو را کامل بخوانید
تو تقریباً یک سال و اندی ست که مصاحبه نکردی و امروز ما باهم اینجا نشستیم تا تمام این یک سال و اندی با تمام خوب و بدهایش تحلیل کنیم و درباره اش حرف بزنیم. قطعاً مخاطبان تو دوست دارند بدانند الان و در مرداد 93 حال آزاده نامداری چطور است؟ به تعبیری حالت چه مزه ای ست؟
خیلی ملس… یک چیزی بین خوبی و بدی. یک کسی چند روز پیش به من گفت آزاده تو چقدر بزرگ تر شدی. راست می گفت من پاییز امسال سی ساله می شوم اما احساس می کنم درحال حاضر خیلی بیشتر از سی ساله ها می فهمم. این نمی تواند خوب یا بد باشد اما یک کودکانه گی وجود دارد که آدم دوست ندارد آن را هیچ وقت از دست بدهد اما من در حال حاضر حس می کنم آنها را از دست دادم. الان دارم فکر می کنم چی دوباره می تواند من را خیلی خوشحال و هیجان زده کند؟ و پاسخ این سوال را با تامل به دست می آورم. اما راجع به طعمم باید بگویم الان طعم من طعم یک آدم سی ساله نیست، طعم شصت سالگی را از خودم حس می کنم. تشخیصم الان از آدمها خیلی بیشتر از سی ساله هاست. اما در کل حالم خوب است و به دوستانم از همین جا می گویم اصلاً نگران من نباشید، حالم خوبه!
این حرف ها به معنای این است که دیگر تمام عزمت را جزم کردی که در هیچ زمینه ای اشتباه نکنی؟ چون آن کودکانه گی همراه آدم است که من را مجاب می کند اشتباه کنم و تو می گویی آن را از دست دادی.
نه ؛ من دارای کاراکتری هستم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد می کنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم می توان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم می دانم. من اشتباه می کنم و می گویم دوست داشتم که این کار را انجام بدهم، می خواستم ببینم چه جوریه؟! در علم روان شناسی به این جور آدمها می گویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزیی از زندگی من است.
وقت هایی در زندگی هست که آدم حس می کند به یک سکوت عاطفی رسیده و دوست ندارد دیگر کسی را دوست داشته باشد. شده که خالی از عشق بشوی؟
سکوت عاطفی یک بخشی از زندگی هرکسی است اما زندگی بدون عشق امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاید. این عشق می تواند مادرت باشد و برای تو دلیل زندگی همان مادر باشد، پس لزوماً درباره عشق جنسی حرف نمی زنم. کسانی را دیدم که می گویند عاشق کارشان یا عاشق کتاب هایشان و… هستند. من فکر می کنم انسان یک فطرت عشق طلبی دارد که نباید از آن فرار کند.
یعنی تو معتقدی که شکست عشقی آدم را از عشق متنفر نمی کند؟
نه من این طوری نیستم. البته من به این کلمه که تو می گویی اصلاً معتقد نیستم. عشق شکست ندارد. مثل آب تسویه نشده یکسری ناخالصی هایی باعث می شود رابطه ات به سرانجام نرسد. دوتا آدم با هم هماهنگ نبودند و به هردلیلی نشده که با هم بمانند. این اسمش شکست نیست. اگر عاشق کسی باشی هیچ وقت نمی توانی پرونده اش را ببندی.
این نگاه منطقی توست به عشق. اما در تعریف رایج شیدایی در عشق وجود دارد که با منطق همخوان نیست.
من می گویم که دوست داشتن هیچ وقت با شکست مواجه نمی شود چون دوست داشتن یک مسئله شخصی است. من تو را دوست دارم، به تو چه؟ پس وقتی به تو ربطی ندارد من آن را می توانم چندین دهه با خودم حمل کنم و به بلوغ برسم.
پس این تمام اندیشه های عاطفی تو در مرداد 93 است و همان طور که می گویی حالت خوبه خوب است؟
آزاده نامداری که الان روبروی تو نشسته قطعاً زندگی اش آبستن یک اتفاق بوده و هرجوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد.اما من اصلاً سعی نمی کنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش کس دیگری بوده. من می خواهم بگویم که این اتفاق می تواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها می توانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است. ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده بپذیریم. من مسئولیتش را به عهده می گیرم و می گویم اصلاً رخداد هولناکی نیست، من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگ تر شدم و بیشتر می دانم و بیشتر می فهمم. اما اینکه پس دیگر عشق معنا ندارد و… نه اصلاً این طور فکر نمی کنم. من همانم ولی کمی سختی کشیدم و حالا به نظرم خیلی خوب هستم. خودم را هم خیلی دوست دارم.
معمولاً آدمها در میان اتفاقات زندگی شان دنبال مقصر می گردند. تو چقدر خودت را مقصر اشتباهاتت می دانی؟
من اصلاً قابل سرزنش نیستم. به دلایل شخصی اصلاً خودم را سرزنش نمی کنم و اتفاقاً حس می کنم خیلی هم باشهامت هستم. هروقت احساس کنم کاری درست است آن را انجام می دهم و اگر احساس کنم غلط است دیگر انجام نمی دهم.
پشیمان نیستی از تصمیماتی که گرفتی؟
من اگر به سال 82 برمی گشتم مسیر زندگی ام را عوض می کردم. انتخاب دانشگاهم را عوض می کردم. هرگز وارد تلویزیون نمی شدم و یک زندگی دیگر را تجربه می کردم. اگر بخواهم خیلی دردناک فکر کنم این جوری به زندگی ام نگاه می کنم که کاش خدایا به من یک دهه فرصت می دادی تا دوباره بعضی از تصمیمات را بگیرم. مثلاً مدیریت صنعتی دیگر نمی خواندم و می رفتم روان شناسی بالینی می خواندم. هرچند که من این اشتباه را تصحیح کردم و در دوره ارشد دارم بالینی می خوانم اما می توانستم از این فرصت بهتر استفاده کنم. اگر زمان به عقب برمی گشت من هرگز نمی رفتم دانشکده صداوسیما تست بدهم و مجری تلویزیون بشوم. اما این به معنا نیست که اشتباه کردم، این شیوه ای بود که من آن زمان حس می کردم درست است، بنابراین انجام دادم.
چرا تلویزیون را در صورت برگشت به یک دهه قبل انتخاب نمی کردی؟
برای اینکه آمدم میان آدمهایی که جنسمان باهم فرق می کرد. روی آنتن بودن به تو خیلی چیزها می دهد، قدرت، زیبایی، ثروت و… این برای آدمها جالب است اما زیادش دردسر درست می کند. من می گویم تقوا داشتن به معنای کنترل برنفس خیلی سخت است. من اگر میز داشتم و از قدرتم سوءاستفاده نکردم، اگر زیبا بودی و از زیبایی ات سوءاستفاده نمی کردی درست است، آن یکی اگر زور فیزیکی داشت و استفاده نمی کرد، فلانی اگر صدایش بلند بود و فریاد نمی زد و… درست است اما بیشتر آدمهای دوروبرمان این تقوا را ندارند و از آن چیزی که خدا داده استفاده های غلط زیادی می کنند. من فکر می کنم روی آنتن تلویزیون این قدرت ناخودآگاه به تو تزریق می شود. این را هم اضافه کنم که من درباره همه مجری ها صحبت نمی کنم، من درباره آن 4-5 مجری صحبت می کنم که قدرتمندند و از تلویزیون این قدرت را گرفتند. وقتی این قدرت را پیدا می کنی زندگی کردن برایت سخت می شود. *پس شاید باید به این نتیجه برسیم که مردم درباره تو اشتباه فکر می کنند و در واقع چیزی را می بینند که تو نیستی و نقاب داری؟
نه نقاب کلمه بدی است و قبول ندارم. داستان سر این است که وقتی با من معاشرت کنید متوجه می شوید من آدم آرام تری هستم. آن آزاده نامداری که در تلویزیون دیدید هم منم، اما آن فقط بخشی از من است، من بخش های دیگر هم دارم. مثلاً من از کل تلویزیون کسی که واقعاً جزو علاقه مندی های کاری من است عادل فردوسی پور است. چون معتقدم خودش است و هرکاری می کند رئال است. من هم دوست دارم رئال باشم اگر غیر از این بود می رفتم بازیگر می شدم. ولی تمام حرف من این است که آن چیزی که از من در ویترین تلویزیون دیدید فقط بخشی از من است اما شما همه بخش های من را نادیده گرفتید و دارید با 20درصد من زندگی می کنید! من می توانم مجسمه سازی کنم، من نویسنده ام، من می توانم عکس های خوبی بگیرم، من بچه پررو هستم اما آشپزی ام حرف ندارد اما شما اینها را نمی بینید.
دلیل جدایی آزاده نامداری از فرزاد حسنی, طلاق آزاده نامداری و فرزاد حسنی
این ندیدن ها در میان مدیران برای سپردن برنامه به تو هم پیش آمده؟اینکه محدودت کنند فقط به اجرای یک نوع برنامه روتین؟
آره. من عقاید دینی خیلی محکمی برای خودم دارم و می توانستم یک برنامه مذهبی اجرا کنم. مردم باورشان نمی شود که من از پس این بربیایم. پس قبول کن که همه شما من را روی 20 درصد بستید و این نقاب نیست. ما مثل یک منشور هزاران بعد داریم و گاهی جوری می میریم که ده ها تجربه را تجربه نکردیم.
من فکر می کنم موفقیت تو در بخشی باعث شده که آن 80 درصد باقی دیده نشود. بگذریم. برسیم به مردم. معمولاً درباره چهره ها کنجکاوی درباره کار و زندگی شان وجود دارد اما من می خواهم بدانم تا چه حد این را مجاز می دانی؟چرا اغلب آدم های معروف این انتظار را دارند که مردم در اتفاقات خوب آنها کنارشان باشند و به آنها تبریک بگویند اما برای اتفاقات بدشان هیچ توضیحی به مخاطبشان ندهند و حتی حاضر نشوند با ما درباره آن مسئله مصاحبه کنند.
من تصورم این است که اگر به رسانه می آیی و دیده شدی خودت را در معرض دید دیگران قرار دادی بنابراین باید انتظار داشته باشیم هراتفاقی با ریشتر بالا و پایین برایمان اتفاق بیفتد. مثلاً مردم می گویند که چرا فلان برنامه که همیشه با فلان مجری موفق بود کس دیگری اجرای آن را برعهده گرفته، یا می پرسند راست است که فلانی از آن یکی جدا شده و طلاق گرفتند. به نظرم این حق مردم است که درباره ستاره هایشان این سوال را بپرسند و جزو حقوق مردم است. من حق ندارم در این جور موضوعات بگویم این به خودم مربوط است! اما چیزی که ما از آن می نالیم این است مردم ما را قضاوت می کنند و این خیلی دردناک است. در کشورهای خارجی این اتفاق دردناک نیست چون زندگی اغلب آدم های معروف روی دایره است اما در ایران یک حجب و حیایی وجود دارد و برایمان این قضاوت ها قابل درک نیست و اساساً گناه بزرگی هم هست. پس مردم من و همکارانم را تحلیل نکنید و به ما انگ نچسبانید، ما ناراحت می شویم.
سروصداهایی از سال گذشته تا الان از زندگی شخصی تو خوب یا بد بلند شده، خیلی دوست دارم بدانم مواجهه تو با مردم در کوچه و خیابان به چه صورت است. شده که سوالی بپرسند یا حرفی بزنند که ناراحتت کنند؟
مردم در برابر من این برخورد را نداشتند. من 7سال اجرا کردم و 3سال اجرا نکردم و نکات زیادی در زندگی من بود که می شد درباره اش حرف زد اما مردم این کار را حداقل در قبال من نکردند و وقتی به من می رسند به من لطف دارند. واقعاً در طول این سالها باور کن یادم نمی آید کسی ری اکشن منفی به من داده باشد و حالم را بد کرده باشد. تنها چیزی که حال من را بد کرد قضاوت کردن است. اصل دینی اش هم این است که ظن و گمان بد درباره کسی گناه محسوب می شود.
در فضای مجازی هم این فشار روی تو احساس می شد،آنجا چطور با شرایط کنار آمدی؟
راستش را می گویم. هرکسی از من سوال کند، تیتر راست آن اتفاق را می گویم اما جزییات زندگی ام به خودم مربوط است. این را هم بگویم که رابطه من با فضای مجازی بسیار کم است و اصلاً آدم کامنت بخونی نیستم!
بگذار من هم این را به حرفت اضافه کنم که برخلاف تو فکر می کنم برخی برنامه ها با نفس مجری و تهیه کننده اش است که جان می گیرد. مثل ماه عسل 91 که آن را از صاحبش که احسان علیخانی باشد گرفتند و به مجری دیگری دادند. این اتفاق به هیچ وقت قابل اغماض نیست، چون صاحب طرح، ایده و نوع اجرای آن برنامه احسان علیخانی بود و نباید دوباره این اتفاق تکرار شود.
خب اگر زمان به عقب برمی گشت من به احسان علیخانی در آن برهه می گویم اصلاً ناراحت نباش، چون آن برنامه برای تو نیست و برای شبکه است. پس از خدا بخواه که یک اتفاق بهتر در مسیرت قرار بدهد، کمااینکه این اتفاق افتاد. هم به لحاظ دینی و هم روان شناسی این آرامت می کند. البته من خودم هیچ وقت این تجربه را نداشتم که برنامه با من برود روی آنتن و با مجری دیگری تمام شود.
فرضا اگر برنامه«خانومی که شما باشی» را بدهند به مجری دیگری اجرا کند تو همین قدر خونسرد درباره اش حرف می زنی؟
نه من قطعاً آن مجری را می کشم! (می خندد) البته این را به شوخی گفتم.
پس حرفت نقض شد. دیدی که چقدر اتفاق غیرقابل تحملی است؟!
آره باید اعتراف کنم که تو راست می گویی و جنبه جدیدی از من را کشف کردی. من دست به نصیحت کردنم خوب است و خودم را هیچ وقت نتوانستم در این میزانسن بگذارم.
بگذار کمی درباره حاشیه هایی که درباره ات وجود داشت شفاف سازی کنیم. این حاشیه را تایید می کنی که در برهه ای که نبودی ممنوع التصویر بودی؟
نه واقعا. نبودم برای اینکه فکر کردم بروم یک کار شیک تر کنم و مستند بسازم. من تا سال 90 اجرای برنامه زنده داشتم و 90 تا 93 این تجربه مستند سازی در «خانومی که شما باشی» را داشتم و خیلی هم بهم چسبید. دلم می خواست فاز دیگری را تجربه کنم.
اجرای تو در برنامه سال تحویل به همراه فرزاد حسنی صرفاً سفارشی و اجباری بود؟
من قبل از اینکه همسر کسی باشم مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم که تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد بشود.
پس یعنی اجباری برای این کار وجود نداشته؟
هیچ وقت. نه این کار که سر هیچ کاری به من اجبار نشد که برو این برنامه را اجرا کن.
صبا
کسی تو فضای سینما وتلویزیون ایران بتونه اینجوری حجابش رو حفظ کنی بنظرم شدددددددیددداااااااا قابل تحسینه….تبریک به شما جناب عبادی!!
آزاده جان عاشقانه دوستت دارم
خانم نامداری خیییییییییییییییییلی دوست دارم
موفق باشید
سلام منم از طرفداراتون هستم موضوع جدایی شما منو خیلی ناراحت کرد ولی امیدوارم مثل قبل شادوسرحال به تلوزیون برگردید
درود بر تو
آفرین به شهامت تو ، چون وقتی به این نتیجه رسیدی که نمیتونی باهم کنار بیاید نساختی و نسوختی. از خدا برایت آرامش و بهترینها را آرزو میکنم. واقعا” دوستت دارم هیشه موفق و شاد و سرزنده باشید.
موفق باشید توکل به خداکن به راهت ادامه بده ای کاش بقیه هنرمندان مثل شماباحجاب ونجیب وباوقار باشند
خیییبیییبییییییییلی دوست دارم . امیدوارم همیشه موفق باشی…
باوممممممممممممم نمیشه
خیلی ناراحت شدم … در هر صورت موفق باشید
روز اول که فهمیدم ناراحت شدم آخه اصلا به هم نمیومدن.امیدوارم همیشه وهم چنین در دلت همین قدر محکم باشید خانم نامداری….
خانم نامداری خیلی دوستتون دارم خیلی نجیب وبااخلاق هستیدبراتون بهتریناروازخدامیخوام
ازاده عزیز وقتی از رادیو شنیدم که شما با اقای حسنی ازدواج کردی تعجب کردم چون دیدن صورت شما وبغض شما موقع شنیدن اهنگ دعای بارانه اقای حسین میر زا زاده از شبکه جام جم چهار سال پیش منو متقاعد کرد که خیلی مهربان وصادق وپاکی لیاقت تو زندگی سر شار از عشق و وفاداری است.
یه روزی یه جایی یه جوری صبر داشته باش ..صبر داشته باش…………………………..
عاااشقتممم دیووونهههههههههههههه ی نجییییییییییب:)
من از بین مجریای خانوم فقط آزاده رودوست دارم واز بین اقایان عادل فردوسی پور و فرزاد حسنی
خانوم نامداری امیدوارم با وجود این اتفاق مثل همیشه خوب بمانی اتفاقات ناخوشایند ادم های خوب را صیقل میدهند.
افرین به شهامتت……امیدوارم همیشه همینجور محکم باشی
ازاده جان برایت بهترین هارا میخواهم…………………
روز مادر ازاده جان در شبکه ۲ برنامه داشتند.از همون روز خیلی فکرم مشغول شد که چرا اینقدر ناراحت هستند و احساس میکردم یه اتفاقی افتاده.من در کل چهره ی ادمها رو که میبینم میتونم بفهمم درونشون چه خبره.متاسفم برای این اتفاق در زندگی ازاده جان هر چند همون روزی که فهمیدم ازدواج کردن میدانستم به درد هم نمیخورن و راهشان از هم جداست.
کاملا با حرفت موافقم ارزو جان دقیقا منم همین نظر تورو داشتم عزیزم
ارررررره منم همینجوری فکرمیکردم …اخه خانم نامداری خیییلی نجیب وبی حاشیه بودن
من نیز بهترین ها را برای شما ارزو مندم
یه سبد گل یه آسمون ستاره برات آرزو میکنم
آزاده جان برات آرزوی بهترینها رو دارم ومیخوام همیشه شاد وسرحال وپرانرزی برگردی به تلویریون عاشقتم
من آزاده بانوی سرحال خودمون رو میخوام……………موفق باشید ایرانیان بزرگوار
ازاده خیلی خوشحالم ک اینقدر راحت ومنطقیی بااین مساله برخورد میکنی ماطرفدارانت بهت حق میدهیم وهمیشه طرفدارت میمونیم وبازهم میگوییم امیدواریم خوش بخت شی.
امیدوارم همیشه موفق باشی
امیدوارم که دیگه ازاین اتفاقات تلخ نه درزندگی توعزیزم بلکه هیچ کسی نیفته برای هردوارزوی خوشبختی میکنم خیلی دوستت دارم…………….
خانم نامداری براتون بهترینها رو از خدا میخوام …
بنظرم هرکس مختاره برا زندگیش تصمیم بگیره و ماهم حق قضاوت نداریم
براش آرزوی موفقیت میکنم
آزاده عزیزم! تو الگوی منی… خیلی دوست دارم.ماجرای جدایی هم به خودت مربوطه الگوی عزیز دلم
خانم نامداری عزیزم برات آرامش آرزو میکنم ومیخوام ازت خواهش کنم که دوباره شاد وسرحال به تلوزیون برگردی چون خیلی خیلی جات تو تلوزیون خالیه و من لحظه شماری میکنم که دوباره تورو پر انرژی تر از همیشه ببینم …….فدایی داری