بیوگرافی و زندگینامه
حمیدرضا آذرنگ بازیگر سینما تلویزیون و تئاتر متولد سال 1351 در تهران می باشد و 45 سال سن دارد.
تحصیلات : وی دانش آموخته کارشناسی در رشته روانشناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن در سال 1376 است.
او برنده جوایز متعدد سینمایی بوده است که از این جمله میتوان به جایزه جشن خانه سینما در سال 1393 به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در فیلم ملکه اشاره کرد.
آخرین کار او در تلویزیون نیز بازی در سریال آرماندو در نقش آرمان می باشد که سال 96 از شبکه سه پخش گردید.
ازدواج و همسرش
حمید رضا آذرنگ چندسالی است که با ساناز بیان ازدواج کرده است که این زوج یک فرزند پسر به نام بامداد هم دارند.
حمیدرضا آذرنگ و همسرش
همسر و فرزند حمیدرضا اذرنگ
اینستاگرام حمیدرضا آزرنگ : instagram / Hamidreza_Azarang
پدر حمیدرضا اذرنگ
گفتگو با حمیدرضا آذرنگ
وقتی به کارنامه ی کاری شما نگاه می کنیم وآثار شما را به خاطر می سپاریم متوجه انتخاب های درست و بجا در کارهایتان می شویم. این انتخاب های درست به چه چیزی بستگی دارد؟ شما موقع انتخاب یک اثر به کارگردان یا نویسنده یا همه ی عوامل توجه می کنید؟
در ابتدای امر بازیگر با یک اثر روبرو می شود و این اثر است که قراردادش را با بازیگر می بندد. البته که آدم های پشت اتفاق هم خیلی مهم هستند. خود من چون گهگاهی می نویسم و دستی بر نوشتن دارد، اثر و نفس اثر برایم مهم است. اینکه چقدر می تواند برای من پیش برنده باشد و چقدر من می توانم برای اثر پیش برنده باشم. این دغدغه همواره همراه من بوده و امیدوارم که ترکش نکنم.
در بسیاری از کارهای شما ایفای درست لهجه نقش بسزایی دارد. در نمایش کسوف که همین حالا به روی صحنه است با لهجه افغانی، در نقش سرگرد سرخی سریال شاهگوش و … همیشه به درستی لهجه ها راادا کرده اید. آیا برای این چنین نقش هامشاور لهجه دارید و اینکه چرا بیشتر به سمت چنین نقش هایی می روید؟
من در تئاتر تجربه کردن گویش های متفاوت را داشته ام، اما هرگز به مشاور لهجه فکر نکرده ام. برای نمایش کسوف یک شب دوستی به عنوان مشاور لهجه آمد که البته اصلا پیش برنده نبود. بخاطر اینکه گویش افغانی به گونه ای است که اگر می خواستیم آن را ادامه دهیم به دلیل تخصصی بودنش مخاطب خیلی چیزها را از دست می داد. در غالب کارهایم سعی می کنم در کوتاهترین زمان با زیر و بم لهجه آشنا شوم و نقش را مال خود کنم. خودم به گویش ها و اقوام مختلف علاقه دارم و تجربه کردن روحیات و ادها و هجاهای متفاوت برای من دلچسب و شیرین است.
از لهجه گفتیم، برسیم به سریال جاده قدیم که بخشی از آن به دلیل ماجرای لهجه سانسور شد. سریالی که نتوانست با مخاطب ارتباط برقرار کند. حالا که مدت زیادی هم از زمان ساخت و هم زمان پخشش گذشته است، نظر خودتان در مورد این سریال چیست؟ آیا آن کار در کارنامه ی خود کاری موفق می دانید؟
می توانست کار موفق باشد اما در شرایط خاصی پخش شد. دو قسمت اول این سریال کاملا حذف شد و سر و ته نداشت. .وقتی شخصیت شناخته نمی شود، وقتی قصه در یک اثر اغاز نمی شود، مسلما نباید انتظار ارتباط خوب با مخاطب را داشت. جاده قدیم طنز خوبی داشت. اشاره هایی به شرایط محیطی جامعه می کرد. یک خانواده روستایی که برای بقایشان در کلان شهر تلاش می کردند و تمام دارایی آنها یک گاو بود، این سوژه خیلی خوبی بود. این سریال جزو همان مواردی است که من انتخابش کردم که بازی کردم. اول با نوشته من قرارداد می بندم، بعد با صاحب اثر، مگر در شرایط خاص که اعتماد همه جانبه ی وجود داشته باشد و بازیگر بداند که درست پیش می رود.
گفتید اول با نوشته قرار داد می بندید، اگر فیلم نامه ی کامل نباشد بر چه اساس آن اثر را انتخاب می کنید؟
اگر نوشته کامل نباشد یا رفاقتی است که تلاش می شود در جهت تکمیل آن، جاهایی باید به صاحب اثر اعتماد کرد یا اینکه آن کار را نمی پذیرم. من احساس میکنم اگر کاری را صرفا بخاطر مسائل مالی یا بخاطر اسامی بپذیرم ولی مورد طبع و وثوق خودم نباشد، به همکارانم و به حرفه ام بی احترامی کرده ام.
می گویند روان شناسی، مردم شناسی و جامعه شناسی سه عنصرو ابزار لازم برای بازیگری و ارائه یک کار خوب است، با توجه به اینکه شما تحصیلکرده رشته ی روان شناسی هستید، چقدر این عناصر در کار بازیگری موثر است؟
همه چیز اهمیت دارد، ارتباطات عمومی آدم با اطرافیانش هم در بازیگری تاثیر دارد. هر اثری تلفیقی از همه ی این موارد است برای اینکه شخصیت پردازی شود. اصولا بازیگری اینقدر جامع است و اینقدر به فهم و گسترش گستره ی ذهنی و روانی آدم نیاز دارد ،که نمی شود فقط به یک علم خاص وابسته اش کرد.
اتفاقا یکی از شخصیت هایی که به علم روان شناسی نیازمند است، شخصیت منصور در فیلم عادت نمی کنیم با بازی شماست، شخصیتی عصبی و بیمار که همیشه برای آرام کردن خودش به سیگار پناه می برد. کمی در مورد این شخصیت توضیح دهید واز انتخاب این نقش برایمان بگویید؟
روزی که من قصه ی «عادت نمی کنیم» را خواندم، به سرعت با شخصیت منصور همراه شدم. از جنس منصور قصه ی عادت نمی کنیم در جامعه ی ما به شدت زیاد است. آدم هایی که دردهای فراوانی پشت چهره شان پنهان شده است و در خلوتشان گهگاهی خود را نشان می دهد، اما چون ما آن را نمی بینیم، احساسش نمی کنیم. این نقش به شدت بازی سهل و ممتنعی داشت از این جهت که یکسری شخصیت ها دارای کدها و شناسنامه ی برای ایفا دارند که بازیگر به راحتی با آن کنار می آید ولی برخی شخصیت ها مثل منصور نیاز به پنهان کردن این کدها و اشاره ها است و این شرایط بازی منصور را سخت می کرد. برای ایفای شخصیت منصور یک جاهایی باید هیچ کاری نمی کردم و عین اینکه کاری نباید کرد باید همه کار هم کرد و این سخت بود.
شما در این فیلم با هدیه تهرانی سوپر استار سالیان گذشته سینمای ایران همبازی بودید. از تجربه همبازی شدن با ایشان برایمان بگویید و اینکه آیا به لحاظ بازیگری از جهت اینکه شما تربیت شده ی تئاتر هستید، میان بازی شما و خانم تهرانی تفاوتی وجود داشت؟
من هر وقت می خواهم راجع به هدیه تهرانی صحبت کنم، ابتدا رجعت می کنم به شخصیت بزرگوارشان که هرگز فراموش شدنی نیست. هدیه تهرانی در کارشان خیلی جدی هستند و نسبت به شرایطی در قرار است در آن قرار بگیرند و رویارویی با کارکترشان، تحلیل دارند. احساس میکنم هدیه تهرانی شدن خیلی کار سختی است. من به عنوان یک بازیگر در کنار ایشان احساس ایمنی و راحتی میکردم و انرژی درستی داشتند، که می شد بازیگر به لحاظ بازی خودش را تخلیه کند و تمام وجودش را هزینه کند. خیلی جاها این اتفاق کم می افتد بخاطر شرایط دو انرژی که شاید همگون نیستند.
در مورد کارهای بعدی خود بگویید؟
فعلا که مشغول اجرای نمایش کسوف به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی هستم و درگیر پیشنهادهایی که این روزها به من می شود. برای جشنواره تئاتر امسال هم فعلا برنامه ی ندارم.
فیلمهای سینمایی حمیدرضا آذرنگ
آبا جان (۱۳۹۵)
آذر (۱۳۹۵)
بیست و یک روز بعد (۱۳۹۵)
دعوتنامه (۱۳۹۵)
سمفونی تولد (۱۳۹۵)
قاتل اهلی (۱۳۹۵)
آبجی (۱۳۹۴)
گیتا (۱۳۹۴)
آااادت نمیکنیم (۱۳۹۴)
آسمان زرد کمعمق (۱۳۹۱)
یک، دو، سه،… پنج (۱۳۹۱)
ملکه (۱۳۹۰)
در امتداد شهر (۱۳۸۹)
بیداری رؤیاها (۱۳۸۸)
نیمه گمشده (۱۳۷۸)
سریالهای حمیدرضا آذزنگ
1396 آرماندو
۱۳۹۵ قرعه
۱۳۹۴ جاده قدیم
۱۳۹۱ یلدا
۱۳۸۹ در مسیر زاینده رود
۱۳۸۷ خرده ستمگران
۱۳۸۶ آن سوی دریا این سوی خاک
شبکه نمایش خانگی :
۱۳۹۴ دندون طلا
۱۳۹۲ شاهگوش
من از اهواز هستم و تابستان پارسال که از اهواز و گرما برای چند روز به خنکای شهر های بالا پناه برده بودیم یکی دو شب رو در هتلی که اکیپ فیلم آباجان توی شهر زیبای زنجان اقامت داشتند مهمان بودیم و ایشون رو اونجا ملاقات کردم و از شخصیت والا و خاکی ایشون لذت بردم و جالب بود وقتی ایشون از مشکلات مردم و گرمای خوزستان مطلع شدند با همدردی که با ما کردن باعث دلگرمی ما شدن , خواستم بخاطر شخصیت خوب ایشون از این طریق تشکری کرده باشم .
خیلی دوست دارم حمیدرضا جان مخصوصا زمانی که توی سریال یلدا شاهرودی صحبت میکنه سربلندباشی همیشه
همسرش خیلی جوون تر از خودشه
لایک