سیامک عباسی خواننده موسیقی پاپ متولد 17 فروردین ماه سال 1365 می باشد و 31 سال سن دارد.

سیامک عباسی

بیوگرافی و زندگینامه

چگونگی ورود به دنیای موسیقی و خوانندگی

سابقه ادبی در خانواده ما بوده، ولی واقعیت این است که من با موسیقی و نوازندگی گیتار شروع کردم. سپس به سمت آهنگسازی و تنظیم کشیده شدم و بعد وارد دانشگاه شدم. در رشته‌ی موسیقی تحصیلات دانشگاهی کسب کردم و در آخر به شعر و ترانه پرداختم.

سیامک عباسی از جمله معدود هنرمندانی ست که شهرت خود را با اولین آثار منتشر شده اش و در کمترین زمان ممکن به دست آورد، او تا نخستین کنسرتش در تهران تصویری از خود ارائه نداده بود و چهره اش از هوادارانش پنهان بود. او بارها در صفحات مجازی خود اعلام کرده بود که برای هوش و گوش مخاطبین خود احترام زیادی قائل است و ترجیح می‌دهد به دور از حاشیه ساز بودن و تنها با کلام، موسیقی و صدای خود شنیده شود. سیامک عباسی با ارائهٔ نمآهنگ‌هایی که تاکنون همواره سبک انیمیشن داشته‌اند، توانسته است سطح نمآهنگ‌های ایرانی را به شکل قابل توجهی ارتقاء دهد.

وی برای اولین بار از چهره و عکس خود در سال 1395 رونمایی کرد و تا این زمان هیچ تصویری از او منتشر نشده بود که در گفتگوی خود علت این ماجرا را توضیح داده است.

وی اولین آلبوم مجاز خود را در سال 1395 به نام خوشبختیت آرزومه را منتشر نمود.

او نخستین کنسرتش را در 29 شهریور 1395 در سالن میلاد نمایشگاه بین‌ المللی تهران برگزار کرد. سیامک عباسی در حالی روی استیج نمایشگاه بین‌المللی می‌رفت که خیلی‌ها تصور می‌کردند او در کنسرتش هم چهرهٔ خود را نشان نخواهد داد

ازدواج و همسرش

سیامک عباسی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

سیامک عباسی و مادرش

عکس سیامک عباسی و مادرشعکس سیامک عباسی

مصاحبه و گفتگو با سیامک عباسی

      تو در هنرستان موسیقی نخواندی؟

نه. من دبیرستانی بودم. ریاضی فیزیک خواندم. بعد از تحصیل موسیقی در دانشگاه، یک استودیو تأسیس کردم و وارد کارهای صدابرداری شدم. به دنیای پروداکشن موسیقی قدم گذاشتم و از اواخر این ماجرا، ترانه‌سرایی هم اضافه شد. چون موسیقی و ترانه خیلی به هم مرتبط است، برخی اوقات لازم بود هم‌زمان که ملودی را می‌ساختم، همان کلمه‌ای که به ذهنم می‌رسد را رویش پیاده کنم. این مسیر در ادامه، به خلق هم‌زمان ترانه و ملودی منجر شد. البته بعدها ترانه‌هایی هم نوشتم که هم‌زمان با ساخت ملودی نبود؛ فقط مکتوب خلق شده بودند و بعدترها روی آنها ملودی قرار گرفت.

     * در بخش ملودی و تنظیم چطور یاد گرفتی؟

در مورد ملودی باید بگویم که من فقط از شنیده‌هایم یاد گرفتم. قبل از ورود به دانشگاه موسیقی، ساز می‌زدم. زمانی هم که به دانشگاه رفتم، فقط تئوری موسیقی، تاریخ موسیقی، بخشی از هارمونی و مباحث کامل‌تر تنظیم را فرا گرفتم. اما در دانشگاه هیچ‌چیز درباره‌ی ساخت ملودی به ما یاد ندادند. من ملودی ‌ساختن را از شنیده‌هایم و تحلیل ساخته‌های موزیسین‌های قدیمی یاد گرفتم.

    * آن افراد چه کسانی بودند؟

فکر می‌کنم اسطوره همه آهنگسازان ایرانی «واروژان» است، برای من هم همین‌طور است. نفر دوم که برای من قهرمان هم محسوب می‌شود، «اسفندیار منفردزاده» است. بعد زنده‌یاد «بابک بیات» و در ادامه «فرید زولاند»، «سیاوش قمیشی» و در آخر هم «حسن شماعی‌زاده». در بحث تنظیم هم واروژان، آندرانیک، اسفندیار منفردزاده و بابک بیات را می‌پسندم. آثار این افراد سلیقه من در موسیقی پاپ ایران را شکل می‌دهند. در موسیقی خارجی هم راک خیلی گوش می‌کردم. بلوز، کانتری، جَز و پاپ استاندارد غربی هم گوش می‌کردم. اما سلیقه شخصی خودم دقیقاً راک، هاردراک و حتی متال است.  

siamak abbasi

اینستاگرام سیامک عباسی : instagram /siamank_Abbasi

چرا دوست دارم پنهان و مرموز باقی بمانم؟

     برگردیم به داستان خانه ترانه که یک آدم در سایه، چند سال آمد و رفت و هیچ حرفی نزد و هیچ ترانه‌ای هم نخواند. آن زمان چه دلیلی برای آن رفتار داشتی؟ اعتماد به نفس نداشتی؟ خجالتی بودی؟ دوست داشتی مرموز باشی یا…؟

اعتماد به نفس که قاعدتاً نباید هم می‌داشتم، یک نوجوان کم‌سن و سال بودم که چیزی هم نمی‌دانستم. چون حرفه‌ای نبودم، اگر هر کاری می‌کردم و خودی نشان می‌دادم، یک جماعت به من می‌خندیدند و دیگر نمی‌توانستم سر بلند کنم. آن زمان اعتماد به نفس نداشتم و خدا را هم شکر می‌کنم که نداشتم، چون در غیر این صورت دیگر نمی‌شد جمع‌اش کرد! اما جواب سوال‌ات همه آن موارد بود. اساساً این حضور یواشکی در شخصیت من وجود دارد و کلاً دوست دارم که آدم یواشکی‌ای باشم. از در خانه هم که می‌خواهم داخل یا خارج شوم، کلید را آرام می‌چرخانم تا کسی متوجه نشود که من در حال ورود یا خروج هستم! حتی گوشی من پنج سال است که سایلنت است، چون دوست ندارم موبایل‌ام در جمع زنگ بخورد. دلایل زیادی دارد ولی کلاً دلم می‌خواهد مرموز باشم.

 فکر نمی‌کنی این با ماهیت یک استار در تناقض باشد؟

خب من متناقض‌ترین استار ایران هستم دیگر (با خنده). البته اگه استار محسوب شوم. ولی به خاطر همین مسائل سعی کردم از نظرها پنهان باشم.

  این بحث پنهان بودن چهره تو جالب است و خیلی‌ها دوست دارند در مورد آن بدانند.

این دیده نشدن دلیل زیاد دارد. اما مهم‌ترین دلیل برای من این بود که در آثارم خودنمایی نکنم. یک دلیل دیگرش هم شخصی است. همان‌طور که گفتم، دلم نمی‌خواهد آزادی‌هایم را از دست بدهم. الان در این کافه نشسته‌ایم و داریم راحت صحبت می‌کنیم؛ ولی اگر من را می‌شناختند، یا عکس می‌گرفتند یا امضاء می‌گرفتند یا گوش می‌کردند ببینند چه می‌گوییم و… من می‌دانم که این اظهار لطف مردم خیلی شیرین است و خیلی هم ارزش معنوی دارد، اما به نظرم از دست رفتن حسِ آدم معمولی بودن، بخشی از معایب شهرت است. حالا تا زمانی که مجرد هستی و زندگی بی‌حاشیه‌ای داری، مشکلی نیست. ولی زمانی که ازدواج کنی، خانواده‌ات هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند و آزادی از تو و خانواده‌ات سلب می‌شود.

     یک نکته این است که خوانندگان درجه‌یک نسبت به هنرپیشه‌های درجه پنج به لحاظ چهره کمتر شناخته می‌شوند. مثلاً در خیابان اگر یک خواننده خیلی معروف و چهره رد شود، شاید سی درصد مردم به چهره بشناسندش. اما در مورد یک بازیگر درجه سه یا چهار تلویزیونی، این رقم چندین برابر است. پس به نظرم این معضلات شهرت که می‌گویی، برای اهالی موسیقی کمتر است.

بله، چون ما با گوش مخاطب سراغ داریم، نه با چشم آنها. ولی حتی اگر کمتر هم تو را بشناسند، باز هم با معایب و مزایای شهرت رو‌به‌رو هستی. البته این موضوع دلیل ثانویه‌ی ماجرا بود. باز هم تأکید می‌کنم دلیل اصلی من برای دیده‌نشدن این بود که دوست نداشتم خودنمایی کنم.

 این شوآف نیست؟ دنبال این نبودی که من یک کاراکتر در هاله‌ای از ابهام بسازم و ناگهان آن را رو کنم؟

واقعاً شوآف نبود. الان شش سال است که از انتشار اولین آهنگ من می‌گذرد، اگر شوآف بود، تا الان رو شده بود.

خب ممکن است این رونمایی را برای اولین کنسرت‌ات نگه داشته باشی.

قطعاً برای اولین کنسرت گذاشته‌ام. چون حضور من روی استیج و دیده شدن من در آنجا یک ضرورت منطقی دارد و آن هم خواندن من است.

 این دیده‌نشدن به خاطر مجوزها نبود؟

من زیاد سفر می‌روم. آن اوایل وقتی سفری به کشورهای خارجی داشتم، نگران بودم که نکند من را بگیرند. اما پس از مدت کوتاهی این قضیه حل شد؛ چون فهمیدم که کل آمار و جزئیات من در دسترس است و لزومی ندارد به این دلیل، خودم را پنهان کنم! اما باز این هم خیلی مهم نبود. مهم‌تر‌ از همه این بود که فضای کلیپ‌ها در آن زمان خیلی مسموم بود و نشان‌ دادنِ یک‌سری ظواهر مختص جوامع کاپیتالیستی و ساختن کاریکاتورِ درجه ده کلیپ‌های آمریکایی، در دنیای موزیک‌ویدئوی ایران جا افتاده بود. من با این ماجرا مشکل داشتم و هنوز هم دارم. مثلاً در جامعه ایرانی شما زمانی که با نامزدتان دعوا می‌کنید، آیا به روی او کلت می‌کشید؟! یا برای رفت‌وآمد از «لامبورگینی» و «فراری» استفاده می‌کنید؟ اصلاً جامعه‌ی ما ظرفیت این اداها را دارد؟ آیا اصلاً این مسائل برای مخاطب باورپذیر است؟ این رفتارها فقط از کمبودهای مؤلفین این دست از آثار خبر می‌دهد و برای خود من، بیشتر خنده‌دار است. لامبورگینی و فراری خوشگل‌اند، ولی آیا فقط همین چیزها در جهانِ ما زیبایی بصری دارند؟ در انیمیشنی که من ساختم، زیبایی وجود ندارد؟ یا مثلاً لزوم دیده‌شدن این بود که شمایل عجیب و غریبی از خود بسازید؛ یعنی موی بلند یا تیپ فلان داشته باشید و عضله‌ها یا ساعت‌تان را به مخاطب نشان بدهید! من اصلاً دوست نداشتم وارد این بازی شوم.

آن زمان این‌قدر چنین جوی حاکم بود که حتی افراد حرفه‌ای که ازشان انتظار می‌رفت در این تله نیفتند هم فراموش کرده‌ بودند که می‌شود در کانسپت دیگری هم کار کرد. همه آنچه که از ماهواره‌ها پخش می‌شد را پذیرفته‌ بودند. یکی از دلایل جذابیت آن ویدئوهای انیمیشن من، منحصربه‌فرد بودن آن‌ها بود. حافظه‌ی تصویری مخاطب به شدت از ویدئوهای سخیف اشباع شده بود و به شکل جدیدی از موزیک‌ویدئو احتیاج داشت. این دقیقاً ماهیّتِ تفاوت است. شما اگر بین صد نفر که کت و شلوار سفید بر تن دارند، یک تی‌شرت قرمز پاره بپوشید، باز هم دیده می‌شوید. این تفاوت وجود داشت اما پنهان‌شدن من این‌گونه نبود که بخواهم از آن به عنوان بادکنکی استفاده کنم که بعد از ترکاندن، صدا کند.

   البته ممکن است این ذهنیت را داشته‌ای که حالا که این پنهان ماندن را تا الان حفظ کرده‌ام، یک جای خوب از آن استفاده کنم.

یک جای خوب نه، یک جایی که ضرورت منطقی دارد. من خیلی وقت‌ها فراموش می‌کنم که یک آدم معروف هستم. واقعاً شاید در طول روز از زمانی که بیدار می‌شوم تا زمانی که دوباره بخوابم، کلاً یک ساعت یادم باشد که یک خواننده معروف هستم. آن هم بیشتر زمان‌هایی است که در فیسبوک، اینستاگرام یا تلگرام پست می‌گذارم. در طول روز یک آدم عادی هستم که رانندگی می‌کنم، تصادف می‌کنم، به یک درمانگاه معمولی می‌روم و کارهای عادی انجام می‌دهم.

   از این عادی‌بودن راضی هستی؟

تحول بزرگی اتفاق نیفتاده که احساس خیلی خوب یا خیلی بدی داشته باشم.

   پس دغدغه‌ات این است که زمانی که کنسرت گذاشتی و به چهره شناخته شدی، دیگر نمی‌توانی به آن درمانگاه معمولی بروی یا مثلاً سر کوچه فلافل بخوری؟

فلافل که دوست ندارم. (خنده) در همه‌ آدم‌ها همیشه یک ترس و مقاومتی نسبت به تغییر وجود دارد. نمی‌خواهم بگویم از تغییر شرایطم در آینده ترس دارم؛ اتفاقاً برای چنین شرایطی کاملاً هم آماده‌ام؛ اما تا در آن فضای جدید قرار نگیرم، نمی‌توانم بگویم که بین آن فضا و این فضا کدام را بیشتر دوست دارم.

    با توجه به هوشمندی که در ساخت این پکیج داشتی، الان خیلی ساده نمی‌شود که برای اولین بار دو هزار نفر تو را مثلاً در سالن کنسرت ببینید و فقط عکس بگیرند؟ پایان ساده‌ای نیست برای این شش سال؟

ساده باشد، چه ایرادی دارد؟ آن دیده‌نشدن هم ساده بوده و بی‌دلیل پیچیده‌اش کردند.

   یک زمان خودت خیلی حساسیت داشتی و در جمع‌های صمیمی هم اجازه نمی‌دادی که کسی دوربین بیاورد.

خواننده‌های دیگر مگر به این سادگی اجازه می‌دهند در جمعی که حضور دارند، دوربین باشد؟

     نه، ولی اگر خاطرت باشد 3 سال پیش که به اولین کنسرت «اوهام» رفته بودیم، کنار میدان آزادی هم تو در عکس جمعی نیامدی. بقیه خواننده‌ها بعید می‌دانم با چنین عکسی مشکل داشته باشند!

(خنده) عجب کنسرت خوبی هم بود!

    اگر چنین اتفاقی همان‌قدر ساده که پیش‌تر گفتی رخ دهد، شاید از تو پذیرفته نشود. همیشه آدم‌ها دوست دارند که بگویند پشت هر داستان ما یک فکری وجود داشته است.

من خیلی واقعی هستم و در زندگی خودم هم همه‌چیز را ساده می‌بینم. با واقعیات کنار می‌آیم و همه‌چیز را می‌پذیرم. در آن زمان دوست نداشتم دیده شوم و دلایل خودم را داشتم. به نظرم اتفاق ساده‌ای بود و نمی‌دانم چرا برای مخاطبان این‌قدر بزرگ و مهم شد.

  نمی‌خواهی برایش برنامه‌ریزی کنی؟ یعنی کسی که این همه سال چنین بکارتی را حفظ کرده، احتمالاً باید یک ایده بزرگ برای شکستن آن داشته باشد.

دلم نمی‌خواهد کاری کنم که بگویند دیده نمی‌شدی که حالا فلان کار را بکنی؟ اینکه شما درباره برنامه‌ریزی می‌گویید، این شائبه را ایجاد می‌کند که بگویند وقتی دیده‌شدن‌ات برنامه‌ریزی شده بود، پس لابد دیده‌نشدن‌ات هم برنامه‌ریزی شده بود.

 خب مگر بد است؟

بد نیست، ولی دوست ندارم مخاطب‌ام فکر کند برایش زرنگ‌بازی درآورده‌ام. چون واقعاً این‌طور نبود. من فقط دوست نداشتم خودنمایی کنم. اکنون هم دوست ندارم خودنمایی کنم. در طول این سال‌ها شاید اولین آرتیستی بودم که همیشه از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین آدمی که در کارم سهم داشته‌ را معرفی و از او تشکر کرده‌ام. برخی همکاران من این کار را نمی‌کنند و حتی گاهی اسم تنظیم‌کننده و آهنگساز را هم از روی طرح کاور حذف می‌کنند که همه‌چیز به نام خودشان تمام شود! اما من با این که در 90 درصد موارد، خودم بخش عمده‌ی تولید اثرم را بر عهده داشته‌ام، اما از هر کسی که کوچک‌ترین تأثیری در آن داشته، به بهترین شکل اسم برده و از او تشکر کرده‌ام. این واقعیتی است که در من وجود دارد و اصلاً نمی‌خواهم برنامه‌ریزی‌شده از چیزی سوءاستفاده کنم. اگر روزی دیده شوم هم به خودم می‌گویم آن زمان که دیده نمی‌شدم، دلیل‌اش آن بود و الان هم دلیل‌اش ضرورت دیده شدن است. همین الان هم که من دیده نمی‌شوم، هر وقت کسی پرسیده که چرا نمی‌آیی، گفته‌ام که ضرورت ندارد. اگر ضرورتی داشته باشد، حتماً می‌آیم. به هر حال ما هنرمند هستیم، نباید شبیه کلاه‌بردارها باشیم. من موفقیتی که با زیر پا گذاشتن اخلاقیات به دست بیاید را واقعاً نمی‌خواهم.

به هرحال این داستان برای مردم جذاب است و حتی خیلی‌ها بخش عمده موقعیت امروز «محسن چاوشی» را هم به همین دلیل می‌دانند.

«محسن چاوشی» که دیده شده است.

 دیده شده ولی کنسرت برگزار نمی‌کند و مصاحبه‌ها و عکس‌های منتشر شده کمی دارد.

یک رویکرد دیگر هم هست. مثلاً قبل از انقلاب در خوزستان سیل یا زلزله آمد و مرحوم «آغاسی» رفت و به مردم آنجا کمک کرد. این اتفاق، مردمی بودن آن هنرمند را نشان می‌دهد. مردم از اینکه می‌بینند آرتیست‌شان از آن‌ها دور نیست و در مصیبت‌هایشان شریک می‌شود، برایش احترام بیشتری قائل می‌شوند. این‌که من دیده نمی‌شوم باعث شده همچنان در گمنامی لابه‌لای مردم زندگی کنم و از آن‌ها جدا نباشم.

سیامک عباسی در دورهمی

سیامک عباسی در کنار مهران مدیری در برنامه دورهمی

بیوگرافی سیامک عباسی


5,016 بازدید

نظرات کاربران

۳
  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.

مینا یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸

خیلی دوستت دارم سیامک جان بااهنگ های بسیارخوب ونازت

ماهان جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶

صدای آقای سیامک عباسی واقعا زیبا، رسا و یکدسته، هیچ ناموزونی نداره، اگه بخوام تشبیه کنم مثل نسیم آروم ، آرامش بخشه، البته شنیدن صدای گرفته و خش دار محسن چاوشی در سریال شهرزاد هم آرامش و غم خودش را داره. من از همه هنرمندان تشکر میکنم. آرزو میکنم سلامت باشند و روز به روز موفق تر.

زهرا ایرانی شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶

سلام. خیلی ممنون از مطالبتون…
من از شخصیت آقای عباسی جدا خوشم میاد ولی بنظر من ایشون در آهنگ سازی موفق ترند و واقعا در وادی موسیقی شخص باسوادی هستن…..
نظر شخصی من اینه که ایشون باید خوانندگی را کنار بگذارند…